علیرضا رحیمی

علیرضا رحیمی

قوم نگاری ایلات و عشایر ایران
علیرضا رحیمی

علیرضا رحیمی

قوم نگاری ایلات و عشایر ایران

مجموعه نفیس "عروس برون" منتشر شد

 مجموعه عکس "عروس برون"  اثر محمدرضا بهارناز،  هنرمند پیشکسوت و  بنام کشور منتشر شد.

 

این کتاب نفیس، مجموعه عکسی از 70 آئین سنتی ازدواج  و عروسی در اقوام  و عشایر ایران است که طی 15 سال عکاسی شده و در دی ماه 93 ازسوی مولف منتشرشده است.



مولف در خصوص چاپ این کتاب، می گوید: مجموعه عکس " عروس برون"  کتابی با موضوع عروسی های اقوام و عشایر ایران است که سال های زیادی سخت روی آن کار کردم تا مجموعه ای  نفیس تهیه شود؛ البته نه از این نظر که کار من نفیس است، بلکه ثبت تصویری عروسی های اقوام ایرانی، کاری اصیل و ماندگاری است.

 

این کتاب 256 صفحه ای گلاسه، در اندازه رحلی با جلد گالینگور و کاور غلافی به چاپ رسیده است و با 320 قطعه تصویر رنگی، داستانی منسجم از عروسی اقوام و عشایر ایران را روایت می کند.

 

مطالب کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی و در شش فصل، شامل دعوت کنون، حنابندون، عقد بندون، هنرها، عروس برون، و حجله برون است. قیمت این مجموعه عکس 100 هزار تومان تعیین شده است.

 

محمد رضا بهار ناز متولد 1333 تهران، عکاسی را از سال 1358 آغاز کرده است و علاوه بر کسب مقام های متعدد در جشنواره های  عکس داخلی، جوایز بین المللی متعددی را نیز از آن خود کرده است که از مهمترین آنها می توان به کسب مقام های اول، دوم  و سوم مسابقات عکس یونسکو در دروه های مختلف؛ و کسب مدالئون طلائی مسابقات عکس آساهی شیمبون ژاپن در سه سال متولی( 1991،  1992،  1993)، اشاره کرد.

 

مسافران جاودانه کوه ها و دشت ها (انتشارات سروش)، عشایر ایران (انتشارات یساولی)، آلبوم کوچ (انتشارات سوره) و عشایر همگام پرستوها(انتشارات گویا)   مجموعه عکس هایی از زندگی عشایر ایران است که پیش از این توسط این هنرمند فعال کشور به چاپ رسیده است.


تهیه و تنظیم: علیرضا رحیمی



استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.

نمایشگاه عکس عشایری علیرضا رحیمی

 نمایشگاه عکس عشایری علیرضا رحیمی


نمایشگاهی از عکس های علیرضا رحیمی با عنوان "عشایر را چو دریابیم دریابیم (نسل امروز، نسل فردا) 1 اردیبهشت ماه در گالری شماره 2 خانه عکاسان ایران افتتاح می شود.


 

 این نمایشگاه شامل 30 تابلو عکس رنگی 100 در 70 سانتیمتر است که در آن، نوع زندگی و آداب و رسوم عشایر کشور به تصویر کشیده شده است.

 

رحیمی هدف از برگزاری این نمایشگاه را معرفی زندگی عشایر عنوان و اظهار امیدواری کرده است برگزاری نمایشگاه هایی از این دست از سوی ارگان های ذیربط و هنرمندان، تجربه و فرصتی باشد تا با بازدید مسئولین، محققین، اساتید و دانشجویان حوزه فرهنگ و مردم شناسی و مستند اجتماعی، بخش کوچکی از زندگی بزرگ این قشر سخت کوش، شناسانده شود. 

 

علیرضا رحیمی متولد 1351 در تهران و دانش آموخته رشته ارتباطات، بیش از یک دهه است که در زمینه زندگی جامعه عشایری کشور فعالیت می کند و تا کنون در چندین نمایشگاه گروهی شرکت داشته و این نخستین نمایشگاه انفرادی است که برگزار می کند. 

 

 این نمایشگاه با حمایت سازمان امورعشایر ایران و همکاری حوزه هنری یکم اردیبهشت ماه 93 ساعت 15 تا 18 در گالری شماره 2 خانه عکاسان ایران واقع در خیابان سمیه، نرسیده به حافظ، جنب حوزه هنری افتتاح و تا روز چهارشنبه 10 اردیبهشت از ساعت 9 تا 18 عصر (به جز روزهای پنجشنبه و جمعه)، میزبان علاقه‌مندان  و هنردوستان خواهد بود.



استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.

گزارش کوچ زرد کوه

گزارش کوچ زرد کوه


بنا به درخواست سرکار خانم قلعه برای همراهی با کوچ عشایر بختیاری و آشنایی با این شیوه زندگی برای تکمیل کتاب ناتمامشان، امکانی فراهم  شد تا مسیر کوچ عشایر بختیاری از استان خوزستان به چهارمحال و بختیاری از کوه های زردکوه بختیاری را همسفر این مسافران جاودانه طبیعت باشد. وی در هشتم اردیبهشت ماه راهی استان خوزستان و شهر اهواز شد و از آنجا با کوچ بهاره چند خانوار عشایری از ایل بختیاری همراه شد. در بیست و یکم اردیبهشت ماه با رسیدن عشایر به مناطق ییلاقی خود در استان چهارمحال بختیاری، سفر خانم قلعه نیز با همه سختی ها و هیجان ها و شیرینی ها، پایان یافت. 


گزارش زیر، تصویری است که این نویسنده محترم از تجربه همراهی 14 روزه خود با عشایر کوچنده بختیاری، ترسیم کرده است.  



 

                                                                                       

امکانی دست داد تا امسال در کوچ بهاره ی ایل بختیاری و از آن میان طایفه حموله  مسیر قشلاق به ییلاق را از شلال خوزستان تا کوهرنگ چهارمحال و بختیاری همراه با چریکه ی باد و قصیده ی باران و آوای وحش و شبیخون دزدان؛ دشتهای فراخ و کوههای نفس بند را در نوردم. فرصتی بکر تاخستگی ها و دلتنگی ها را از اصطکاک آهن و سیمان و افاضات تمدن و کبکبه ی تکنولوژی، در سینه گشاده ی کوهستان بتکانی، هرچند دگرگونی لباس دخترکان و صدای زنگ گوشیهای مردان و ضد آفتابهای فلان مارک بیادت می آورد که درچند قدمی آنجا تکنولوژی بیداد می کند.   

 

 و از طبیعت بگویم، طبیعتی که با تو غریبگی می کند و همچون پسر بچه ای تخس و شیطان بر سر راهت، تله های کودکانه می نهد تا شاید بیگانه را از قلمروش فراری دهد و تو صدای خنده های ریزش را در پژواک کوهستان می شنوی وقتی که سنگریزه کوچکی را زیر کفش های کوه ات می غلتاند تا یکی از محکم ترین زمین خوردن های زندگی ات را به جان بنوشی در حالیکه چشمت در پی کفش های لاستیکی دختران ایل است که با آنها به زیبایی کبک از کوه و رود  می خرامند، دخترکانی که به کرم های شب تاب می گویند" خرده های ستاره" و در پاسخ شلیک خنده ی تو که با دانش ناقص ات از نجوم و تکبر کامل ات ا ز خوی شهر نشینی از آنها می پرسی: شماها می دانید اصلا ستاره ها چه جنسی اند؟ ستاره ها هم چیزی هستند مثل همین زمین.   

 

می گویند: بزرگ ترها گفته اند اینها خرده های ستاره است که می ریزد، ماهم روی حرف بزرگترها حرف نمی زنیم. و این چنین در ابتدای کار به تو می آموزند که دست از سر زندگی شان بر داری. این است آن سادگی، واژه ی کلیشه ایی که همیشه در مورد مردمان روستا و کوهستان شنیده ایم، نه به این خاطر که نمی دانند کرم شب تاب چیست یا ستاره ها خرده ریزه یشان را به زمین نمی تکانند، نه هرگز، ساده اند به این خاطر که بزرگ ترها هرچه بگویند همان است ولو غلط. البته غلط را ما تعریف می کنیم وگرنه از نگاه آنان بزرگ ترها هیچوقت غلط نمی گویند.   

 

زندگی کوچ نشینی و تغییر مکان زندگی برای یافتن چراگاه برای دام، بدوی ترین نوع زندگی بشر بوده و در کمال حیرت، ماهنوز نمونه های پویا و زنده ای از این ایستایی زمان را در کشورمان داریم، برای من و مایی که از روی ماجراجویی سر از این نوع زندگی درمی آوریم تجربه فوق العاده ای خواهد بود که گویی با نیاکانت هم پیاله شده ای .   

 

اما به راستی ضرورت این نوع زندگی در این دوران چه می تواند باشد؟  

قصد من پاسخ به این سوالات نیست که نه در حیطه دانش من است و نه هدف من از رفتن به کوچ یافتن پاسخ  آنها بوده بلکه خود همین رفتن، طراح این سوالات است.

 

 اما آنچه من دیدم، زندگی کوچ نشینی بدان ماند که تو در خانه ای بزرگ متولد شوی ولی به تو بگویند که به آنجا تعلق نداری و باید در گوشه ای از محوطه آن با سیاه چادر سر پناهی درست کنی و تو هر روز از خود بپرسی چرا؟ چرا من نباید در آن خانه بزرگ زندگی کنم ؟ البته اگر اهل چنین پرسشهایی  باشی و من در میان فرزندان عشایر پسرانی دیدم که قطع به یقین برای رسیدن به پاسخ این پرسش، پایان بخش این توقف زمانی خواهند بود، اما دختران؟    

دختران ایل جنس دوم هایی هستند به غایت تسلیم. دخترانی با شیطنت های خاص خودشان که اگر دم به دمشان دهی ساعتها یک موضوع را تکرار و تکرار و تکرار می کنند و ریسه می روند تا به قول خودشان روزگار بگذرانند.

روزگار بگذرانند...    

 

در میان این مردمان  صمیمیتی بی غش و مهمان داریی اصیل هست که به قطع این ویژگی یک میراث دیرینه و پایدار است که در آن مهمان بر کل خانواده ارجحیت دارد حتی اگر زن باشد. حتی اگر زن باشد را می آورم چون بنام قانون زندگی، همیشه نیک و بد در موازات هم اند و اینکه در میان این بکری و یک رنگی دل، رنگ رنگی جنسیت هم به همان استواری خوبی هایشان ایستادگی کرده است.    

 

زندگی کوچ نشینی به همان مقدار که خود حرکتی بدوی است گاه مستلزم فرهنگی بدوی نیز هست و آنچه از این فرهنگ در نگاه نخست بعد از تمایز جنسیتی به شدت جلب نظر می کند نظام عشیره ایست که در آن افتخار به تیره و طایفه به شدت نمود دارد به گونه ایی که به نظر می رسد فرد دارای فردیت مستقل نبوده و برای پذیرفته شدن نیاز به اتصال به خان و مان برجسته ایست.

 

هرچند این ویژگی اندکی رنگ باخته اما هنوز بارز است. در این نظام افراد به هنگام برخورد با هم آغازگر مکالمه شان پرسش از طایفه شخص است که به طور قطع وقتی چنین نظامی برپاست حتما دارای طایفه های مختلف از لحاظ امتیازی نیز می باشد. امتیازی که درآن برای هر طایفه درنظر گرفته شده مطابق با ملاک های همان نظام است. این تفاوت امتیازی منجر به عدم برابری هویت و شخصیت انسانی در این گونه نظام هاست، اما در پهنه وسیع تر همین طایفه های متفاوت امتیازی در هنگام برخورد با دنیای خارج از عشیره به شدت متحدند.

 

در مجموع اینان به واقع میراث دار یک فرهنگ کهن انند، اما قدمت درستی را اثبات نمی کند. من در این اجمال قصد تحلیل فرهنگ یا مردم شناسی ندارم، فقط آنچه به چشمان مشتاقم در این سفر شورانگیز خیال و جسم، زشت و زیبا آمد به کوتاهی بیان کردم. اکنون اندکی هم با کفشهای خود این سخت مردمان نرم دل راه برویم .    

 

تاریخ هزار ساله تخته قاپو مثل هر جبر دیگری که جبهه گیری و مقاومت طرف مورد اجبار را در بر دارد چنان تاثیر عمیقی بر تاریخ و روحیه مردم عشایر دارد که سخن از هر نوع یکجانشینی را با دیده ی تردید نگریسته و به تخت قاپو متهم می کنند اما اینکه یک جمعیتی از یک جامعه، نه به یک باره که با  قدمت سالیان به روشی زندگی می کنند که قطعا سخت ترین نوع زندگیست، کافی است تا قانون گذار و اندیشمند آن جامعه را وادار به راهکار هایی برای رسیدن به آسودگی و کمال آنان کند. این به کمال رسیدن قطعا اصرار بر تداوم این روش زندگی نیست که چشم نواز فلش دوربین ها باشد، که می دانیم در زمانه ی تکنولوژی سالاری راههای بسیاری هست برای پایان دادن به مشقت های معاش. نیز به معنای اصرار بر پایان یافتن آن هم نیست؛ که احترام به اختیار آدمی برای انتخاب روش زندگی اش کوچک ترین بارقه تمدن است.    

 

و در پایان،

 در دو نوبت از سال عده ایی عظیم از انسان هایی که در چارچوب یک مرز می گنجند به اجبار و یا دلخواه، نه همچون مسافران نوروزی یا تابستانی از جاده های آسفالته، که از کمرگاه های کوهستان و گذرگاه های سخت می گذرند پس با چشم پوشی از مشکلات نوظهوری همچون از بین رفتن ایل راه ها، تصاحب مراتع و گسترش روستاها که مسیر را برایشان سخت تر کرده، گران بودن آرد که اصلی ترین نیاز آنهاست، نبود علوفه در مسیر کوچ پاییزه شان که بازار دلالان را  پررونق کرده و نبود آموزش که باعث گسستگیشان از فرهنگ بدنه جامعه می شود، قطعا ضروری ترین نیاز آنها خدمات پزشکی است که من به عنوان یک مسافر ناآشنا، هر لحظه را در ترس پرت شدن از کوه، گزیده شدن و یا مشکلات اورژانسی مثل آپاندیس، به دور از هر امداد و کمپ پزشکی، گذراندم.   

 

در پایان با یاد طبیعت که بر شانه هایش سنگینی کردم از آقای علی محمد عسگری، گرامی مردی که دانش آموخته مکتب معرفت بزرگمردی چون "محمد بهمن بیگی"  بود و هر بار با عشق از او یاد می کرد و برادرش جلال عسگری و تمام خانواده شان سپاسگذارم. و مرهون بیکرانگی پاکی شیر دختران بی ادعای ایل.

 

چرا با وجود سیاست دولتها بر اصرار به اسکان هنوز هم ما شاهد کوچ هستیم ولو کوچ ماشینی ؟

آیا به راستی این مردمان و شیوه زندگی شان یک هویت و میراث زنده ی ملی است یا یک ایستایی زمانی و تحمیل زندگی بدوی به نسل های تازه ای که در قلب زرق و برق دنیای امروزی مجبور به اطاعت از بزرگترهایی هستند که نباید روی حرفشان حرف بزنند؟  

 

گزارش از:  نشمین قلعه



استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است. 

رقص درایلات و عشایر ایران

 رقص  در ایلات و عشایر ایران


رقص یا حرکات موزون و ریتمیک، یکی از مهمترین آداب و رسوم  ایلات و عشایر کشور به حساب می آید که مظهر و نماد ؛ همبستگی، اتحاد و عاطفه در بین آنان است.

 

 

رقص در میان عشایر، نوعی سرگرمی و عاملی روحیه بخش، نشاط آور و شادی آفرین است که به زندگی سخت و دشوار ایلییاتی، رنگ و جلایی خاص می بخشد و به عنوان یک هنر در کنار موسیقی و شعر عشایر، بیان کننده حالات روحی و عاطفی و وسیله ای برای بیان احساسات و عواطف فرد ایلیاتی، و نیز ابزاری جهت ایجاد ارتباط نمادین می باشد. 

 

رقص عشایر عاملی بسیار مهم در برانگیختن حس تعاون و دوستی از یک سو و پرورش احساس رقابت سازنده در میان افراد ایل می باشد و همچنین سبب آمادگی جسمانی و روانی آنان برای انجام کارهای سخت زندگی روزانه می شود. 

 

رقص در بین عشایر گاهی حتی نوعی عبادت، دعا یا طلب حاجتی از آفریدگار به حساب می آید. مانند رقص طلب باران در عشایر جنوب خراسان.   

 

بدون شک رقص و ترانه های محلی عشایر که یکی از مهمترین عوامل تاریخی آن، جنگ ها و تهاجمات بیگانگان به ایل است، بخشی از گوهر گرانبها و فرهنگ فولکلور این سرزمین است که نشان از مردمی صبور، سلحشور، سخت کوش و دوستدار سرزمین مادریشان ایران بزرگ دارد و بخشی از سابقه غنی و غرور آفرین این سرزمین به شمار می شود.



استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.

موسیقی سنتی عشایر


موسیقی سنتی  عشایر


موسیقی سنتی و محلی، با روح و جان عشایر پیوند دیرینه دارد و هر کدام از ایلات و عشایر کشور، موسیقی و آوازهای سنتی و فولکور  ویژه و خاص خود را دارند که بسیار زیبا، روح بخش، جان افزا و شادی آفرین و گاه بسیار حزن انگیز است.


  

عشایر عموما از کودکی و بیشتر در هنگام رمه گردانی، اشعار، نغمه ها و آوازهای فولکلور خود را که سینه به سینه از پیشینیان به آنان انتقال یافته، زمزمه و نجوا و فریاد می کنند و با این خوانش آهنگین و دمیدن در نی و نیلبک و فلوت، سوز و گدازها، دلتنگی ها و شادی های خود را در گوش طبیعت نجوا می کنند.  


  این نغمه ها در دل طبیعت به قدری عمیق و گوش نواز است که امروزه شاهد برگزاری و اجرای موسیقی های سنتی عشایر در جشنواره های رسمی و غیر رسمی در سطح شهرهای مختلف و حتی در خارج از مرزهای کشور هستیم که عموما با استقبال و توجه ویژه مردم، هنرمندان و علاقه مندان همراه است. 



استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.