گزارشی از کوچ بهاره عشایر بختیاری در سال 94
با آغاز فصل بهار و سبز شدن مراتع و چمنزارها، خانوارهای عشایری مستقر در مناطق گرمسیر قشلاقی، بار و بنه خود را می بندند و به مناطق خوش آب و هوا و سردسیر ییلاقی در نقاط مختلف کشور، کوچ می کنند.
عشایر بختیاری نیز همچون سایر اقوام کوچنده ایران، با آغاز اردیبهشت ماه و گرم شدن هوا در مناطق قشلاقی، کیلومترها پستی و بلندی ها و جاده های پرپیچ و خم ارتفاعات زاگرس را طی می کنند تا به سکونتگاه های ییلاقی خود برسند؛ کوچی سخت و نفس گیر، برای رسیدن به علف برای چرای دام.
عشایر بختیاری که مناطق اصلی سکونت آنها در دو استان چهارمحال و بختیاری(ییلاق) و خوزستان(قشلاق) تمرکز یافته، دو بار در سال کوچ می کنند؛ یک بار در فصل بهار با عبور از ایلراه های تاراز، دزپارت، تنگه فاله، کوه سفید و هزارچم وارد استان چهارمحال و بختیاری شده و تا اوایل مهرماه در مناطق ییلاقی این استان اطراق می کنند، و یک بار هم در اوایل پاییز که مجددا به سکونتگاه های قشلاقی خود در استان خوزستان باز می گردند. همچنین بخش دیگری از ییلاقات عشایر بختیاری، در استان های اصفهان، لرستان و کهگیلویه و بویر احمد قرار دارد.
بر اساس آخرین سرشماری عشایر کوچنده کشور در سال 1387، جمعیت 126039هزار نفری عشایر چهارمحال و بختیاری (20689خانوار)، حدود یک میلیون و 500 هزار راس دام در اختیار دارند و دومین استان عشایرنشین کشور پس از استان فارس بشمار می آیند. این عشایر پاییز و زمستان را در دشتها و مناطق قشلاقی شرق خوزستان و بهار و تابستان را در بخشهای غربی چهارمحال و بختیاری و عمدتا در مناطق ییلاقی شهرستان های کوهرنگ، اردل، کیار، بروجن، لردگان و دیناران مستقر می شوند.
بختیاری ها به دو شاخه هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم می شوند که محل سکونت ییلاقی چهارلنگ ها محدوده شهرستان های فریدن، دورود، الیگودرز، سمیرم تا لردگان را در بر می گیرد و بخش قشلاقی آنها در شهرستان های، ایذه و رامهرمز در استان خوزستان واقع شده است.
سکونتگاه ییلاقی هفت لنگ های بختیاری نیز در محدوده شورآب، تنگه گزی و دامنههای زردکوه بختیاری تا اردل به مرکزیت شهرستانهای کوهرنگ و چلگرد، و بخش قشلاقی آنها نیز در شهرستان های اندیکا و مسجد سلیمان واقع است.
ساختار اجتماعی بختیاری ها از یک بُهُون یا سیاه چادر(خانوار) آغاز و تا ایل گسترش می یابد. خانوار کوچکترین بخش در تقسیمات ایلی بختیاری ها بشمار می آید که به آن مال نیز گفته می شود. هر سه تا دوازده خانوار یا بیشتر، اولاد خوانده میشود که در گویش محلی به آن کُربَو (پسر و پدر) نیزمی گویند. مجموع چند اولاد، تَش نامیده میشود که خانوارهای یک تَش همه خویشاوند نزدیک بوده و دارای نیایی مشترک هستند و سرپرستی آن را فرد کاردان و با تجربه ای از همان تش بر عهده دارد که به ریشسفید مشهور است.
در طوایف بختیاری، مجموع چند تَش، واحد بزرگتری به نام تیره را تشکیل می دهند و از ترکیب تیرهها، طایفه بوجود میآید که افراد یک طایفه به نوعی با یکدیگر نسبت خانوادگی اصلی و فرعی دارند. از ترکیب چند طایفه، واحد بزرگتری به نام باب (بلوک) تشکیل می شود. باب، پسوندی است که بیشتر مفهوم پیوستگی و همبستگی طایفهها را میرساند و بین طوایف یک باب هیچ گونه نسبت خویشاوندی وجود ندارد.
از تجمیع چند باب با هم، شاخه تشکیل می شود و در مجموع ایل بختیاری دارای دو شاخه بزرگ و اصلی با نام های چهارلنگ بختیاری و هفتلنگ بختیاری است. شاخه هفتلنگ از ۴ باب (رده) تشکیل شده است که عبارتند از بابادی، بهداروند، دورکی و دیناری و شاخه چهارلنگ نیز از ۵ باب تشکیل شده است که شامل محمدصالح، زلکی، موگویی، میوند و کیانرسی میباشند.
یک پرانتز بزرگ: (در خصوص وجه تسمیه چهارلنگ و هفت لنگ در منابع تاریخی روایت های مختلفی آورده شده است اما آنچه بیشتر به آن استناد می شود این است که، در گذشته (احتمالا در دوران صفویه)، گردش اقتصادی حکومت سنتی ایلیاتی بوسیله مالیات سرانهای بوده که از دامداران میگرفتند. بختیاری ها به لحاظ پرداخت مالیات به دو بخش عمده تقسیم میشدند؛ از یک بخش که دام بیشتر و مراتع بهتر داشتند، مالیات بیشتر و از بخش دیگر مالیات کمتری دریافت میشد.
واحد مالیات دامی در ایل بختیاری بر حسب مادیان تعیین میشد و چون یک رأس مادیان، برابر با واحد گرفتن مالیات دامی، چهار لِنگ(چهار پا) محسوب میشد، افراد این منطقه که مشمول پرداخت این نوع مالیات بودند به چهارلنگ معروف شدند. گروه دیگر که قدرت مالی بیشتری داشتند، مقدار مالیات را به اندازه هفت لِنگ مادیان، یعنی دو رأس مادیان منهای یک لِنگ میدادهاند و بر همین اساس، مردم این منطقه به هفت لنگ معروف شدند.)
امروزه اگرچه تحولات سیاسی و اقتصادی، یکجانشینی و اسکان و مهاجرت عشایر به شهرها و روستاها، بنیان های اجتماعی و اقتصادی ایلات و طوایف را دگرگون کرده است به طوری که تشکیلات و ساختار ایلی تا حدود زیادی دچار فروپاشی شده است؛ اما بختیاری ها همچنان تحت تاثیر آداب و رسوم و نظام های قبیله ای اجداد کوچنده خود قرار دارند و هنوز بخشی زیادی از ایل بختیاری برای تامین معاش، کوچ راه های ایل را درمی نوردند.
این نورد از طبیعت که از ارتفاعات سخت گذر و پر فراز و نشیب رشته کوه های زاگرس و رودخانههای پر آب سرشاخههای مختلف کارون میگذرد، یکی از ناهموارترین راههای عشایری کشور است که هنوز عبور از آن از مشکلات مهم کوچنشینان بختیاری است.
علاوه بر این، تصرف ایلراه ها و میان بندهای عشایری طی سالیان گذشته بر اثر گسترش شهرنشینی، احداث جاده ها و پروژه های عمرانی، و واگذاری زمین به کشاورزان و باغداران؛ موجب شده است که این تولید کنندگان سخت کوش ناگزیر شوند از جاده های ارتباطی شهرها عبور کنند که این تردد برای آنان بی هزینه نبوده و نیست و بارها و بارها بر اثر سوانح رانندگی، خون دام ها و گاه خود عشایر، بر آسفالت جاده ها نقش بسته و فصل کوچ را به فصلی تلخ و پرالتهاب برای عشایر تبدیل کرده است.
از طرفی، با مسدود شدن و تصرف ایل راه ها و البته بروز خشکسالی در برخی از نواحی کشور، عشایر مجبور به کوچ با ماشین شده اند و به همین دلیل زودتر از موعد تعیین شده به مناطق قشلاقی یا ییلاقی خود که هنوز آماده حضور و چرای دام های آنان نیست، می رسند که در این خصوص جدال عشایر و ماموران منابع طبیعی؛ خود حکایت دیگری دارد.
کوچ سنتی عشایر بویژه عشایر بختیاری، علیرغم همه سختی ها و فراز و نشیب های تاریخ چند صدساله خود، بخشی از میراث فرهنگی و شیوه زندگی انسان هایی سخت کوش و طبیعت دوست، از مردمان ایران زمین بوده و هست؛ میراثی که آرام آرام در حال از بین رفتن و منسوخ شدن است. ظرفیت و فرصت گردشگری ای که از آن به نحو مطلوب استفاده نکرده و نمی کنیم.
گزارش و عکس: علیرضا رحیمی
(09124548400)
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه عکس "عروس برون" اثر محمدرضا بهارناز، هنرمند پیشکسوت و بنام کشور منتشر شد.
این کتاب نفیس، مجموعه عکسی از 70 آئین سنتی ازدواج و عروسی در اقوام و عشایر ایران است که طی 15 سال عکاسی شده و در دی ماه 93 ازسوی مولف منتشرشده است.
مولف در خصوص چاپ این کتاب، می گوید: مجموعه عکس " عروس برون" کتابی با موضوع عروسی های اقوام و عشایر ایران است که سال های زیادی سخت روی آن کار کردم تا مجموعه ای نفیس تهیه شود؛ البته نه از این نظر که کار من نفیس است، بلکه ثبت تصویری عروسی های اقوام ایرانی، کاری اصیل و ماندگاری است.
این کتاب 256 صفحه ای گلاسه، در اندازه رحلی با جلد گالینگور و کاور غلافی به چاپ رسیده است و با 320 قطعه تصویر رنگی، داستانی منسجم از عروسی اقوام و عشایر ایران را روایت می کند.
مطالب کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی و در شش فصل، شامل دعوت کنون، حنابندون، عقد بندون، هنرها، عروس برون، و حجله برون است. قیمت این مجموعه عکس 100 هزار تومان تعیین شده است.
محمد رضا بهار ناز متولد 1333 تهران، عکاسی را از سال 1358 آغاز کرده است و علاوه بر کسب مقام های متعدد در جشنواره های عکس داخلی، جوایز بین المللی متعددی را نیز از آن خود کرده است که از مهمترین آنها می توان به کسب مقام های اول، دوم و سوم مسابقات عکس یونسکو در دروه های مختلف؛ و کسب مدالئون طلائی مسابقات عکس آساهی شیمبون ژاپن در سه سال متولی( 1991، 1992، 1993)، اشاره کرد.
مسافران جاودانه کوه ها و دشت ها (انتشارات سروش)، عشایر ایران (انتشارات یساولی)، آلبوم کوچ (انتشارات سوره) و عشایر همگام پرستوها(انتشارات گویا) مجموعه عکس هایی از زندگی عشایر ایران است که پیش از این توسط این هنرمند فعال کشور به چاپ رسیده است.
تهیه و تنظیم: علیرضا رحیمی
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
نمایشگاه عکس عشایری علیرضا رحیمی
نمایشگاهی از عکس های علیرضا رحیمی با عنوان "عشایر را چو دریابیم دریابیم (نسل امروز، نسل فردا) 1 اردیبهشت ماه در گالری شماره 2 خانه عکاسان ایران افتتاح می شود.
این نمایشگاه شامل 30 تابلو عکس رنگی 100 در 70 سانتیمتر است که در آن، نوع زندگی و آداب و رسوم عشایر کشور به تصویر کشیده شده است.
رحیمی هدف از برگزاری این نمایشگاه را معرفی زندگی عشایر عنوان و اظهار امیدواری کرده است برگزاری نمایشگاه هایی از این دست از سوی ارگان های ذیربط و هنرمندان، تجربه و فرصتی باشد تا با بازدید مسئولین، محققین، اساتید و دانشجویان حوزه فرهنگ و مردم شناسی و مستند اجتماعی، بخش کوچکی از زندگی بزرگ این قشر سخت کوش، شناسانده شود.
علیرضا رحیمی متولد 1351 در تهران و دانش آموخته رشته ارتباطات، بیش از یک دهه است که در زمینه زندگی جامعه عشایری کشور فعالیت می کند و تا کنون در چندین نمایشگاه گروهی شرکت داشته و این نخستین نمایشگاه انفرادی است که برگزار می کند.
این نمایشگاه با حمایت سازمان امورعشایر ایران و همکاری حوزه هنری یکم اردیبهشت ماه 93 ساعت 15 تا 18 در گالری شماره 2 خانه عکاسان ایران واقع در خیابان سمیه، نرسیده به حافظ، جنب حوزه هنری افتتاح و تا روز چهارشنبه 10 اردیبهشت از ساعت 9 تا 18 عصر (به جز روزهای پنجشنبه و جمعه)، میزبان علاقهمندان و هنردوستان خواهد بود.
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
گزارش کوچ زرد کوه
بنا به درخواست سرکار خانم قلعه برای همراهی با کوچ عشایر بختیاری و آشنایی با این شیوه زندگی برای تکمیل کتاب ناتمامشان، امکانی فراهم شد تا مسیر کوچ عشایر بختیاری از استان خوزستان به چهارمحال و بختیاری از کوه های زردکوه بختیاری را همسفر این مسافران جاودانه طبیعت باشد. وی در هشتم اردیبهشت ماه راهی استان خوزستان و شهر اهواز شد و از آنجا با کوچ بهاره چند خانوار عشایری از ایل بختیاری همراه شد. در بیست و یکم اردیبهشت ماه با رسیدن عشایر به مناطق ییلاقی خود در استان چهارمحال بختیاری، سفر خانم قلعه نیز با همه سختی ها و هیجان ها و شیرینی ها، پایان یافت.
گزارش زیر، تصویری است که این نویسنده محترم از تجربه همراهی 14 روزه خود با عشایر کوچنده بختیاری، ترسیم کرده است.
امکانی دست داد تا امسال در کوچ بهاره ی ایل بختیاری و از آن میان طایفه حموله مسیر قشلاق به ییلاق را از شلال خوزستان تا کوهرنگ چهارمحال و بختیاری همراه با چریکه ی باد و قصیده ی باران و آوای وحش و شبیخون دزدان؛ دشتهای فراخ و کوههای نفس بند را در نوردم. فرصتی بکر تاخستگی ها و دلتنگی ها را از اصطکاک آهن و سیمان و افاضات تمدن و کبکبه ی تکنولوژی، در سینه گشاده ی کوهستان بتکانی، هرچند دگرگونی لباس دخترکان و صدای زنگ گوشیهای مردان و ضد آفتابهای فلان مارک بیادت می آورد که درچند قدمی آنجا تکنولوژی بیداد می کند.
و از طبیعت بگویم، طبیعتی که با تو غریبگی می کند و همچون پسر بچه ای تخس و شیطان بر سر راهت، تله های کودکانه می نهد تا شاید بیگانه را از قلمروش فراری دهد و تو صدای خنده های ریزش را در پژواک کوهستان می شنوی وقتی که سنگریزه کوچکی را زیر کفش های کوه ات می غلتاند تا یکی از محکم ترین زمین خوردن های زندگی ات را به جان بنوشی در حالیکه چشمت در پی کفش های لاستیکی دختران ایل است که با آنها به زیبایی کبک از کوه و رود می خرامند، دخترکانی که به کرم های شب تاب می گویند" خرده های ستاره" و در پاسخ شلیک خنده ی تو که با دانش ناقص ات از نجوم و تکبر کامل ات ا ز خوی شهر نشینی از آنها می پرسی: شماها می دانید اصلا ستاره ها چه جنسی اند؟ ستاره ها هم چیزی هستند مثل همین زمین.
می گویند: بزرگ ترها گفته اند اینها خرده های ستاره است که می ریزد، ماهم روی حرف بزرگترها حرف نمی زنیم. و این چنین در ابتدای کار به تو می آموزند که دست از سر زندگی شان بر داری. این است آن سادگی، واژه ی کلیشه ایی که همیشه در مورد مردمان روستا و کوهستان شنیده ایم، نه به این خاطر که نمی دانند کرم شب تاب چیست یا ستاره ها خرده ریزه یشان را به زمین نمی تکانند، نه هرگز، ساده اند به این خاطر که بزرگ ترها هرچه بگویند همان است ولو غلط. البته غلط را ما تعریف می کنیم وگرنه از نگاه آنان بزرگ ترها هیچوقت غلط نمی گویند.
زندگی کوچ نشینی و تغییر مکان زندگی برای یافتن چراگاه برای دام، بدوی ترین نوع زندگی بشر بوده و در کمال حیرت، ماهنوز نمونه های پویا و زنده ای از این ایستایی زمان را در کشورمان داریم، برای من و مایی که از روی ماجراجویی سر از این نوع زندگی درمی آوریم تجربه فوق العاده ای خواهد بود که گویی با نیاکانت هم پیاله شده ای .
اما به راستی ضرورت این نوع زندگی در این دوران چه می تواند باشد؟
قصد من پاسخ به این سوالات نیست که نه در حیطه دانش من است و نه هدف من از رفتن به کوچ یافتن پاسخ آنها بوده بلکه خود همین رفتن، طراح این سوالات است.
اما آنچه من دیدم، زندگی کوچ نشینی بدان ماند که تو در خانه ای بزرگ متولد شوی ولی به تو بگویند که به آنجا تعلق نداری و باید در گوشه ای از محوطه آن با سیاه چادر سر پناهی درست کنی و تو هر روز از خود بپرسی چرا؟ چرا من نباید در آن خانه بزرگ زندگی کنم ؟ البته اگر اهل چنین پرسشهایی باشی و من در میان فرزندان عشایر پسرانی دیدم که قطع به یقین برای رسیدن به پاسخ این پرسش، پایان بخش این توقف زمانی خواهند بود، اما دختران؟
دختران ایل جنس دوم هایی هستند به غایت تسلیم. دخترانی با شیطنت های خاص خودشان که اگر دم به دمشان دهی ساعتها یک موضوع را تکرار و تکرار و تکرار می کنند و ریسه می روند تا به قول خودشان روزگار بگذرانند.
روزگار بگذرانند...
در میان این مردمان صمیمیتی بی غش و مهمان داریی اصیل هست که به قطع این ویژگی یک میراث دیرینه و پایدار است که در آن مهمان بر کل خانواده ارجحیت دارد حتی اگر زن باشد. حتی اگر زن باشد را می آورم چون بنام قانون زندگی، همیشه نیک و بد در موازات هم اند و اینکه در میان این بکری و یک رنگی دل، رنگ رنگی جنسیت هم به همان استواری خوبی هایشان ایستادگی کرده است.
زندگی کوچ نشینی به همان مقدار که خود حرکتی بدوی است گاه مستلزم فرهنگی بدوی نیز هست و آنچه از این فرهنگ در نگاه نخست بعد از تمایز جنسیتی به شدت جلب نظر می کند نظام عشیره ایست که در آن افتخار به تیره و طایفه به شدت نمود دارد به گونه ایی که به نظر می رسد فرد دارای فردیت مستقل نبوده و برای پذیرفته شدن نیاز به اتصال به خان و مان برجسته ایست.
هرچند این ویژگی اندکی رنگ باخته اما هنوز بارز است. در این نظام افراد به هنگام برخورد با هم آغازگر مکالمه شان پرسش از طایفه شخص است که به طور قطع وقتی چنین نظامی برپاست حتما دارای طایفه های مختلف از لحاظ امتیازی نیز می باشد. امتیازی که درآن برای هر طایفه درنظر گرفته شده مطابق با ملاک های همان نظام است. این تفاوت امتیازی منجر به عدم برابری هویت و شخصیت انسانی در این گونه نظام هاست، اما در پهنه وسیع تر همین طایفه های متفاوت امتیازی در هنگام برخورد با دنیای خارج از عشیره به شدت متحدند.
در مجموع اینان به واقع میراث دار یک فرهنگ کهن انند، اما قدمت درستی را اثبات نمی کند. من در این اجمال قصد تحلیل فرهنگ یا مردم شناسی ندارم، فقط آنچه به چشمان مشتاقم در این سفر شورانگیز خیال و جسم، زشت و زیبا آمد به کوتاهی بیان کردم. اکنون اندکی هم با کفشهای خود این سخت مردمان نرم دل راه برویم .
تاریخ هزار ساله تخته قاپو مثل هر جبر دیگری که جبهه گیری و مقاومت طرف مورد اجبار را در بر دارد چنان تاثیر عمیقی بر تاریخ و روحیه مردم عشایر دارد که سخن از هر نوع یکجانشینی را با دیده ی تردید نگریسته و به تخت قاپو متهم می کنند اما اینکه یک جمعیتی از یک جامعه، نه به یک باره که با قدمت سالیان به روشی زندگی می کنند که قطعا سخت ترین نوع زندگیست، کافی است تا قانون گذار و اندیشمند آن جامعه را وادار به راهکار هایی برای رسیدن به آسودگی و کمال آنان کند. این به کمال رسیدن قطعا اصرار بر تداوم این روش زندگی نیست که چشم نواز فلش دوربین ها باشد، که می دانیم در زمانه ی تکنولوژی سالاری راههای بسیاری هست برای پایان دادن به مشقت های معاش. نیز به معنای اصرار بر پایان یافتن آن هم نیست؛ که احترام به اختیار آدمی برای انتخاب روش زندگی اش کوچک ترین بارقه تمدن است.
و در پایان،
در دو نوبت از سال عده ایی عظیم از انسان هایی که در چارچوب یک مرز می گنجند به اجبار و یا دلخواه، نه همچون مسافران نوروزی یا تابستانی از جاده های آسفالته، که از کمرگاه های کوهستان و گذرگاه های سخت می گذرند پس با چشم پوشی از مشکلات نوظهوری همچون از بین رفتن ایل راه ها، تصاحب مراتع و گسترش روستاها که مسیر را برایشان سخت تر کرده، گران بودن آرد که اصلی ترین نیاز آنهاست، نبود علوفه در مسیر کوچ پاییزه شان که بازار دلالان را پررونق کرده و نبود آموزش که باعث گسستگیشان از فرهنگ بدنه جامعه می شود، قطعا ضروری ترین نیاز آنها خدمات پزشکی است که من به عنوان یک مسافر ناآشنا، هر لحظه را در ترس پرت شدن از کوه، گزیده شدن و یا مشکلات اورژانسی مثل آپاندیس، به دور از هر امداد و کمپ پزشکی، گذراندم.
در پایان با یاد طبیعت که بر شانه هایش سنگینی کردم از آقای علی محمد عسگری، گرامی مردی که دانش آموخته مکتب معرفت بزرگمردی چون "محمد بهمن بیگی" بود و هر بار با عشق از او یاد می کرد و برادرش جلال عسگری و تمام خانواده شان سپاسگذارم. و مرهون بیکرانگی پاکی شیر دختران بی ادعای ایل.
چرا با وجود سیاست دولتها بر اصرار به اسکان هنوز هم ما شاهد کوچ هستیم ولو کوچ ماشینی ؟
آیا به راستی این مردمان و شیوه زندگی شان یک هویت و میراث زنده ی ملی است یا یک ایستایی زمانی و تحمیل زندگی بدوی به نسل های تازه ای که در قلب زرق و برق دنیای امروزی مجبور به اطاعت از بزرگترهایی هستند که نباید روی حرفشان حرف بزنند؟
گزارش از: نشمین قلعه
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
رقص در ایلات و عشایر ایران
رقص یا حرکات موزون و ریتمیک، یکی از مهمترین آداب و رسوم ایلات و عشایر کشور به حساب می آید که مظهر و نماد ؛ همبستگی، اتحاد و عاطفه در بین آنان است.
رقص در میان عشایر، نوعی سرگرمی و عاملی روحیه بخش، نشاط آور و شادی آفرین است که به زندگی سخت و دشوار ایلییاتی، رنگ و جلایی خاص می بخشد و به عنوان یک هنر در کنار موسیقی و شعر عشایر، بیان کننده حالات روحی و عاطفی و وسیله ای برای بیان احساسات و عواطف فرد ایلیاتی، و نیز ابزاری جهت ایجاد ارتباط نمادین می باشد.
رقص عشایر عاملی بسیار مهم در برانگیختن حس تعاون و دوستی از یک سو و پرورش احساس رقابت سازنده در میان افراد ایل می باشد و همچنین سبب آمادگی جسمانی و روانی آنان برای انجام کارهای سخت زندگی روزانه می شود.
رقص در بین عشایر گاهی حتی نوعی عبادت، دعا یا طلب حاجتی از آفریدگار به حساب می آید. مانند رقص طلب باران در عشایر جنوب خراسان.
بدون شک رقص و ترانه های محلی عشایر که یکی از مهمترین عوامل تاریخی آن، جنگ ها و تهاجمات بیگانگان به ایل است، بخشی از گوهر گرانبها و فرهنگ فولکلور این سرزمین است که نشان از مردمی صبور، سلحشور، سخت کوش و دوستدار سرزمین مادریشان ایران بزرگ دارد و بخشی از سابقه غنی و غرور آفرین این سرزمین به شمار می شود.
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.