علیرضا رحیمی

علیرضا رحیمی

قوم نگاری ایلات و عشایر ایران
علیرضا رحیمی

علیرضا رحیمی

قوم نگاری ایلات و عشایر ایران

رونمایی از "۲۰ سال عکاسی قوم‌نگاری در ایران"

نمایشگاه عکس علیرضا رحیمی، عکاس ایلات و عشایر، تحت عنوان "20 سال قوم نگاری در ایران" در مصلی تهران افتتاح شد.

علیرضا رحیمی در خصوص پروژه کاری خود در حوزه اقوام و عشایر ایران، گفت: در این نمایشگاه 210 فریم عکس از زندگی ایلات و عشایر ایران در معرض دید عموم و بازدیدکنندگان گذاشته شده است.

این عضو فعال انجمن عکاسان میراث فرهنگی، بیان داشت: بچه های ایل، زنان ایل، مردان ایل، کوچ ایل، رقص ایل، زندگی ایل، پرتره مردم ایل، صنایع دستی ایل، نان پختن ایل و شیردوشی ایل عنوان های مجموعه عکس هایی است که در پروژه اول عکس "20 سال قوم نگاری در ایران" ارائه داده ام.

وی گفت: عکاسی از ایلات و عشایر از موضوعات مهم قوم‌نگاری و مردم‌شناسی است که متاسفانه در ایران مغفول مانده و به جز معدودی از عکاسان، کمتر به صورت منسجم به آن پرداخته شده است.

رحیمی افزود: طی ۳۰سال عکاسی از ایلات و عشایر ایران، مجموعه تصاویری از شیوه زیست کوچندگی در ایران تهیه و آماده ارائه کرده ام که به امید خدا تحت عنوان "20 سال قوم نگاری در ایران" در پروژه های مختلف با برگزاری نمایشگاه و چاپ کتاب ارائه خواهم داد که نمایشگاه مصلی تهران با عرضه 210 فریم عکس از ایلات و عشایر ایران گام اول آن است.

وی بیان کرد: عکس های مستند و قوم نگاری علاوه بر دارا بودن ارزش تاریخی، فرهنگی و مردم شناسی، رسانه ای قوی و قابل اعتماد برای بیان تصویری تغییرات اجتماعی و نمایش احساس، شادی، غم، رنج، آداب و رسوم، نوع پوشش و... اقوام مختلف در ایران است.

 این عضو انجمن عکاسان میراث فرهنگی ادامه داد: عکس ها همچنین سفیران گردشگری کشورها هستند که با انتشار و نمایش آنها می توان گردشگران را ترغیب به سفر به ایران کرد.

این نمایشگاه از ۱۲ تا ۱۸ مهرماه از ساعت ۱۰ صبح تا 8:۳۰ شب در مصلی بزرگ تهران دایر است.

علیرضا رحیمی در سال 1392 نمایشگاه انفرادی عکس "عشایر؛ نسل دیروز نسل امروز" را در گالری خانه عکاسان ایران برگزار کرده است.

غفلت از عکاسی قوم نگاری

گفت وگو با  "علیرضا رحیمی"  عکاس قوم‌نگار و عضو انجمن عکاسان میراث فرهنگی

منتشر شده در بخش "جامعه و گردشگری"  ویژه نامه نوروز 1401 روزنامه "جهان صنعت"

جهان صنعت ـ نادر نینوایی ـ علیرضا رحیمی عضو انجمن عکاسان میراث فرهنگی و خانه عکاسان ایران است و در بیش از دو دهه فعالیت در حوزه قوم نگاری فرصت این را داشته تا همراه با عشایر اقوام مختلف ایران به دور افتاده ترین نقاط کشور سفر کند. سفر با عشایر و ثبت تصاویر منحصربه فرد از جزئیات کوچ عشایر قشقایی و بختیاری، عکس های رحیمی را خاص و بی مانند کرده است. علیرضا رحیمی علاوه بر مشارکت در چندین نمایشگاه گروهی، نمایشگاه انفرادی عکس (عشایر؛ نسل امروز نسل فردا) را در اردیبهشت ماه 1393 در گالری حوزه هنری وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی برگزار کرده است. آثار وی برگزیده و برنده جشنواره های و مسابقات مختلف عکاسی از جمله جشنواره عکس خیام، دو دوره جشنواره عکس میراث فرهنگی ناملموس، جشنواره عکس رشد و بسیاری از جشنواره های دیگر حوزه عکاسی بوده است. در این مصاحبه سعی کردیم از خلال صحبت های وی نگاهی عمیق تر به زندگی عشایر داشته باشیم و امکان توسعه گردشگری پیرامون عشایر کشور را ارزیابی کنیم. مشروح مصاحبه "جهان صنعت" با علیرضا رحیمی که از دریچه دوربینش ما را به سفری در قلب عشایر ایران  می برد در پی می آید.


* شما سال ها از اقوام و عشایر عکاسی کرده اید؛ فکر می کنید چه نکاتی عشایر ایران را برای گردشگران داخلی و خارجی جذاب کرده  و باعث شده به دانستن فرهنگ اقوام اینقدر علاقه مند شوند؟

در ابتدا لازم است اشاره کنم که صنعت گرشگردی یک حوزه تخصصی است اما من عکاس مستند و قوم­ نگار هستم و طبیعتا مطالبی که عرض می ­کنم تنها تجربیات و یافته­ هایی است که در خلال بیش از دو دهه عکاسی و ارتباط با ایلات و طوایف عشایری و علاقه و مطالعاتی که در این زمینه داشته ­ام، می باشد.

اصولا تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم مردم و کشورها برای گردشگران دارای جذابیت است و مردم علاقه زیادی به آشنایی با فرهنگ­ های مختلف و نوع زندگی و رسوم و آیین­ هایی که در کشورهای گوناگون وجود دارد و یا در گذشته وجود داشته، دارند. از این منظر شیوه زندگی کوچندگی در ایلات و عشایر ایران، نوع خاصی از شیوه زیست بشر است که امروزه این نوع از زندگی را در کمتر کشوری در جهان می ­بینیم و به نوعی منحصربه فرد و شاید بتوان گفت از شیوه ­های اولیه زندگی بشر است که تا به امروز ادامه داشته و مورد علاقه و توجه بسیاری از مردم به ویژه گردشگران داخلی و خارجی است. 

علاوه بر این، به نظر بنده، زندگی شهرنشینی با تمام مزیت­ های رفاهی و امکانات و جذابیت­ هایی که دارد، زندگی انسان امروز را دچار یکنواختی، سردرگمی و شاید بی­ هویتی کرده است. براین اساس یافتن آرامش با حضور در دل طبیعت و همنشینی با مردمانی که از دغدغه ­های زندگی شهرنشیبنی به دور هستند را نیز می ­توان از دلایل جذابیت گردشگری عشایر ارزیابی کرد. این چیزی است که برای خود من اتفاق افتاده و از همین نگاه علاقه مند به ثبت تصویری این سبک منحصربه ­فرد از زندگی بشر امروزی شدم که در ایران و تقریبا در تمام استان­ های کشور وجود دارد و اگرچه نسبت به گذشته دچار تغییراتی شده اما همچنان دارای جذابیت است و گردشگران زیادی علاقه مند هستند برای چند روز هم که شده همراه با کوچندگان زندگی کنند که نوعی ماجراجویی نیز برای آنان تلقی می­ شود. 

در هر صورت پایه و مایه اصلی بومگردی عشایر، سبک متفاوت زندگی‌ آنان است. عشایر کوچنده در مناطق کوهستانی، دامنه کوه ­ها و دشت­ ها روزگار می­ گذرانند و نوع زندگی آنان اصیل و بکر است و آمیختگی زندگی آنان با طبیعت، باعث شده امروز گردشگری عشایر یکی از پر طرفدارترین شاخه­ های گردشگری برای عده زیادی از مردم و گردش دوستان باشد. در مجموع می ­توان چشم­ اندازها، همراه شدن با کوچ و آشنایی با فرهنگ، صنایع دستی، آیین و رسوم، شیوه دامداری، نحوه فرآوری تولیدات لبنی، مسکن، آئین­ های مذهبی، بازی­ های بومی، غذاهای محلی، پوشاک و زیورآلات سنتی و سایر عناصر موجود در محیط عشایری و در نهایت حضور در طبیعت بکر در دل کوه ­ها و دشت ­ها و دره­ ها و دور شدن موقتی از زندگی یکنواخت و شلوغ شهری را از دلایل عمده علاق­ه مندی مردم به زندگی و گردشگری ایلات و عشایر عنوان کرد. 

*میراث ناملموس هر قوم و فرهنگی از مهمترین شاخصه های آن محسوب می شود که حاوی نکات ارزشمندی از گذشتگان است؛ آیین های باستانی، سنت ها و حتی بازی ها بخشی از این میراث ناملموس هستند. در خصوص میراث ناملموس عشایر ایران کدامیک بیشتر نظرتان را جلب کرده است؟ فکر می کنید یک عکاس قوم نگار برای حفظ این میراث ناملموس چه کاری می توند انجام دهد؟

برای پاسخ به این سوال لازم است ابتدا تعریفی از میراث فرهنگی ناملموس ارائه دهیم. همان­طور که می دانیم به هر چیزی که از گذشته به ارث رسیده و ما را با آداب و رسوم، فرهنگ و سبک زندگی گذشتگان آشنا می ­کند میراث فرهنگی گفته می­ شود که به دو دسته ملموس و ناملموس تقسیم می ­شوند. طبق تعریف، میراث ملموس میراثی است که وجود خارجی دارد یعنی فضایی را اشغال می ­کند و می توان آن را دید و لمس کرد که شامل آثار، بناها و محوطه ­ها می ­شود و به دو گروه منقول (قابل جابه جایی) و غیرمنقول (غیرقابل جابه جایی) تقسیم می ­شوند. اما میراث فرهنگی تنها محدود به این آثار نمی ­شود بلکه آداب و رسوم، اصطلاحات، زبان­ و گویش ­ها، بازی­ ها، موسیقی، ادبیات شفاهی، هنرهای اجرایی، جشن ­ها، رقص ­ها، دانش و مهارت­ و بسیاری موارد دیگر را نیز دربر می ­گیرد که چندان قابل لمس و مشاهده نیستند اما بخش مهمی از میراث زنده فرهنگی بشر را تشکیل می­­ دهند که به آنها میراث ناملموس گفته می­ شود. بر اساس تعریف یونسکو که در کنوانسیون پاسداری از میراث فرهنگی ناملموس در سال ۲۰۰۳ به­ تصویب رسید، میراث ناملموس به تولیدات و فرایندهای فرهنگی گفته می‌شود که با گذشت زمان و از نسل‌های گذشته باقی مانده‌ است.

 با این توضیح و تعریف، می توان گفت تمام یا بخش عمده ­ای از زندگی ایلات و عشایر ایران جزیی از میراث ناملموس فرهنگ بشری به شمار می ­آید. شیوه زیست، کوچ، آداب و رسوم، آیین ­ها، بازی ­های بومی و محلی، شیوه فرآوری محصولات دامی و لبنی، دانش و مهارت­ های بومی عشایر و هر نماد فرهنگی دیگری که در تعریف فوق می ­گنجد به ­عنوان میراث ناملموس فرهنگی شناخته می ­شود و از این منظر ثبت و ضبط آنها، چه در قالب متن و چه در قالب تصویر، فعالیتی در راستای حفظ این میراث و انتقال آن به نسل ­های آینده محسوب می شود و کار یک عکاس قوم­ نگار را نیز می ­توان در همین راستا ارزیابی کرد.

به ­دلیل همین اهمیت شناسایی، فهرست­‌برداری، مستندسازی و ثبت میراث فرهنگی ناملموس، مرکز میراث ناملموس تهران (زیر نظر یونسکو) از چند سال گذشته اقدام به برگزاری مسابقات عکس میراث ناملموس فرهنگی با هدف معرفی و جمع آوری تصاویر این میراث و حفاظت از آن برای نسل­ های آینده کرده است. امروزه تحت تاثیر بیانیه‌ پاسداری از فرهنگ ناملموس در کنفرانس عمومی یونسکو در سال ۲۰۰۳، آثار فرهنگی ناملموس زیادی از کشورهای مختلف ثبت جهانی و بین­ المللی شده ­اند. یک عکاسی قوم­ نگار نیز، شیوه زندگی اقوام و خرده ­فرهنگ‌هایی را ثبت و ضبط می­ کند که تحت تأثیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی، آرام آرام در حال تغییر و حتی از بین رفتن است. از این منظر نیز فعالیت عکاس قوم ­نگار دارای اهمیت فراوان است و عکاسی قوم ­نگاری نقش مهمی در ثبت میراث فرهنگی ناملموس و جذب گردشگر دارد، اما تا کنون فعالیت ­های صورت گرفته در این خصوص چندان مورد حمایت دستگاه های متولی به ­ویژه دستگاه های فرهنگی قرار نگرفته و متاسفانه کمترین سهم در انتشارات تصویری، مربوط به قوم ­نگاری و عکاسی از ایلات و عشایر است.  

* یکی از جنبه های جالب توجه زندگی عشایر این است که از گلیم و فرش گرفته تا سیاه چادر و بسیاری موارد دیگر را خود بافته و درست می کنند. جالب توجه ترین صنایع دستی ساخته شده توسط عشایر از منظر شما چه هستند و برای حفظ و معرفی آنها چه اقدامی باید صورت گیرد؟

تمام بخش ­های صنایع دستی تولیدی عشایر و نقش و نگاره ­ها و طرح ­های به ­کار رفته در آنها که عمدتا حاصل ذهن خلاق زنان و دختران هنرمند عشایری است به عنوان میراث ملموس و ناملموس فرهنگی دارای اهمیت و در خور توجه است. برای بنده هم که ثبت تصویری این شیوه از زندگی را انجام می ­دهم دیدن این همه ذوق و فرم و طرح و نقش و رنگ و نماد در صنایع دستی عشایر، هم از منظر زیبایی شناختی و هم از منظر فرهنگی و هنری، جذاب و قابل تامل است. امروزه دستگاه­ های دولتی و خصوصی و موسسات مردم نهاد دغدغه­ های حفظ و معرفی صنایع دستی ایلات و عشایر را دارند و این صنایع تاکنون هم حفظ شده و همچنان طرفداران خود را در داخل و خارج از کشور دارد اما آن­ گونه که خود عشایر می گویند چندان منفعتی از تولیدات خود نمی­ برند که به نظز بنده یکی از را­ه ­های حفظ این صنایع دستی، کمک به بازاریابی بدون­ واسطه آنها و ایجاد درآمد بیشتر برای عشایر است که باعث بالا رفتن انگیزه­ های نسل امروز به­ ویژه جوانان عشایری برای حفظ و معرفی این میراث با ارزش فرهنگی می­ شود.

*با ماشینی شدن زندگی و پیشرفت های تکنولوژی، عشایر نیز تحت تاثیر قرار گرفته اند. نمود ماشینی شدن در زندگی عشایر از کوچ با خودرو گرفته تا استفاده از فناوری های نوین مشهود است. به عنوان کسی که سال ها است از نزدیک با عشایر در ارتباط هستید فکر می کنید عشایر ایران تا چه حد از تکنولوژی متاثر شده اند و این موضوع چه اثری بر هویت و فرهنگ آنها گذاشته است.

 مارشال مک ­لوهان (۱۹۱۱ –۱۹۸۰.م)، نظزیه پرداز دهکده جهانی، جمله معروفی دارد: "وسیله همان پیام است" یا "پیام همان وسیله ارتباطی است". به اعتقاد مک ­لوهان: "خودِ ابزارهای جدید ارتباطی حاوی پیام تغییر و موجد تغییرات هستند و در محیط جدید روی انسان و بر ادراک و احساس بشری تاثیر می­ گذارند و هر لحظه بیم آن می ­رود شکل­ های جدید، محیط­ های جدید و وسایل ارتباطی جدید که از هم جدا نیستند، آنچه را از گذشته ذخیره کرده ­ایم درهم بکوبند و با خود به تاراج ببرند."

با این نگاه، با ظهور ماشین، شیوه زندگی بشر تغییر کرد. این ماشینی شدن زندگی، کم­ کم در شهرهای کوچک و روستاها تاثیرات خود را گذاشت و کوچندگان نیز ناگزیر به قبول این تغییرات شدند و خواسته یا ناخواسته بر زندگی آنان تاثیر گذاشته است و ما امروز این تاثیرات و تغییرات را به ­وضوح می­ بینیم. در گذشته وجوه مختلف زندگی عشایر از کوچ گرفته تا پوشاک و شیوه دامداری و... شکل سنتی ­تری نسبت به امروز داشت اما با ماشینی شدن زندگی و توسعه تکنولوژی و فناوری و آشنا شدن هرچه بیشتر عشایر با زندگی شهرنشینی، این شیوه کهن زیست بشری دچار تغییرات محسوسی شده و امروز فرزندان عشایر که با امکانات و رفاه زندگی شهرنشینی آشنایی بیشتری پیدا کرده ­اند، نسبت به پدران و مادران خود، تمایل کمتری برای ادامه این زندگی سخت و دشوار را دارند. وقوع خشکسالی هم مزید علت چراکه بیشتر درآمد عشایر از دامداری تامین می ­شود و در شرایط خشکسالی که علوفه مرتعی وجود ندارد هزینه­ های تولید برای عشایر افزایش پیدا می ­کند به­ طوری که دامداری برای آنان چندان صرفه اقتصادی ندارد. از این منظر نیز گردشگری عشایر می ­تواند به ­عنوان شغل مکمل در کنار دامداری، برای عشایر ایجاد اشتغال و درآمد نماید.

 واضح است که توسعه گردشگری عشایر هم به مانند توسعه تکنولوژی و فناوری باعث ایجاد تغییرات بیشتری در زندگی کوچندگی خواهد شد و ممکن است بخش زیادی از این فرهنگ و هویت دچار تغییر و یا حتی از بین رفتن و فراموشی شود. پس همان­طور که مک ­لوهان توصیه می ­کند باید قالب­ های رفتاری جدید را کشف کنیم و درپی یافتن راهبردهای نو باشیم. به عقیده این دانشمند ارتباطی: "با ظهور چاپ، فرم ­های جدید ادراکی وارد زندگی مردم شد و بسیاری از عادات را برهم زد و تغییر داد. دنیای فناوری الکترونیک نیز رابطه زمان و فضا را آن­چنان برهم زده که خواه ناخواه خود را در ورطه ­ای هولناک می ­یابیم. از آنجا که فناوری، توسعه و امتداد آدمی است، انسانی که می ­آفریند و پدید می ­آورد چاره ­ای ندارد جز اینکه خود را ببلعد و فرو دهد. محیط جدیدی که از فناوری الکترونیک شکل گرفته آدمخواری است که از دم تیغ می ­گذراند. نجات شما تنها یک شرط عاقلانه دارد و آن اینکه بکوشید عادات آدمخوار را بشناسید و در پی یافتن راه ­های منطقی مبارزه با او برآیید."

*یکی از مسائلی که در این سال ها در حوزه گردشگری مورد توجه بوده است ارائه خدمات گردشگری در ییلاقات و قشلاقات و در کنار عشایر است. فکر می کنید این نوع از گردشگری چه جاذبه هایی دارد و برای توسعه گردشگری پیرامون عشایر ایران چه اقداماتی باید صورت گرفت و به چه مواردی توجه شود؟

همانطو که عرض کردم کوچندگی و شیوه زیست عشایر دارای جذابیت گردشگری است و دستگاه­ های متولی هم بر همین اساس، بومگردی عشایر را ترویج و حمایت می­ کنند که می­ تواند باعث شناساندن این بخش از فرهنگ کشور به گردشگران داخلی و خارجی شود و برای عشایر نیز منبع درآمد و حتی باعث ورود ارز به کشور شود. البته تا رسیدن به ایده ­آل فاصله زیاد است اما فعالیت  هایی که در سال­ های اخیر در حوزه گردشگری عشایر آغاز شده هم مورد استقبال گردشگران و هم مورد استقبال خود عشایر قرار گرفته است. هرچند با همه گیر شدن بیماری کرونا گردشگری عشایر هم دچار رکود شد اما با توجه به موضوعاتی که اشاره شد آینده روشنی را می­ توان برای آن متصور بود و به مرور بر اثر تجربیاتی که خود عشایر کسب می ­کنند و با ایجاد امکاناتی که لازمه گردشگری استاندارد و حضور بدون دغدغه گردشگران در مناطق عشایری به لحاظ شب­ مانی و سایر امکانات است، به­ نظر می ­رسد گردشگری عشایر در آینده رونق بیشتری پیدا خواهد کرد. البته یکی از دغدغه­ هایی که امروز وجود دارد این است که گردشگری عشایر نباید به معیشت جایگزین تبدیل شود به گونه ­ای که سبک زندگی آنان را تحت‌تاثیر قرار دهد بلکه گردشگری باید مکمل و در کنار دامداری که منبع اصلی تامین معیشت زندگی کوچ‌نشینان است، قرار بگیرد. اما باید بپذیریم که در این تعاملات زیستی و فرهنگی، هر دو گروه از هم تاثیر خواهند گرفت و حقیقتا قدرت فرهنگ قالب را نباید دست کم بگیریم. 

*عکاسی مستند قوم نگاری را تا چه میزان در زمینه معرفی زندگی ایلات و عشایر به مردم و گردشگران موثر می دانید؟

الفبای تصویر، در همۀ جهان یکسان درک می ­شود به­ همین خاطر زبان عکس یک زبان بین­ المللی است که درک آن برای همۀ مردم جهان با هر فرهنگ و زبانی میسر است. در ربع قرن اخیر، به مدد رشد چشم­گیر تکنولوژی ­های ارتباطی و در پی آن ظهور و توسعه شبکه ­های اجتماعی مجازی، تصاویر زیادی از مردم در سراسر دنیا انتشار پیدا کرده که ما با دیدن این تصاویر، مردم و اینکه چه کسانی هستند و چگونه زندگی می­ کنند را تفسیر و تحلیل می­ کنیم و به کمک تخیل خود شناخت نسبی از افراد حاضر در تصویر و برخی از خصوصیات زندگی، آداب و رسوم، فرهنگ، پوشاک و ... آنان پیدا می­ کنیم. از سوی دیگر، امروزه موقعیت گردشگری کشورها تاحدود زیادی با استفاده از تبلیغات و انتشار تصاویری از طبیعت، آثار معماری و باستانی و فرهنگی آن کشور صورت می ­گیرد به ­گونه ­ای که می ­توان عکس ­ها را سفیر فرهنگی یک کشور برای جذب گردشگر قلمداد کرد.

 ایران نیز دارای جاذبه­ های فراوان گردشگری و منابع ارزشمند تاریخی، معماری و فرهنگی ملموس و ناملموس است. یکی از این منابع ارزشمند، شیوه زندگی ایلات و عشایر کوچنده است. بکر و دست نخورده بودن این نوع از زندگی، پتانسیل و جذابیت این را دارد که گردشگران زیادی را از کشورهای مختلف جهان راهی ایران کند. بنابراین عکاسی قوم­ نگاری با ثبت و انتشار تصاویری از زندگی ایلات و عشایر می‌تواند نقش تاثیرگذاری در این خصوص ایفا نماید. البته باید دقت کنیم که نباید به بهانه این موضوع، عکاسی کارت پستالی و توریستی که با نگاه مردم­ نگارانه متفاوت است را در عکاسی مستند اجتماعی رواج دهیم. از این رو مسئولیت و تعهد عکاسان قوم ­نگار ایجاب می ­کند علاوه بر معرفی تصویری پتانسیل­ های فرهنگی کشور خود برای جذب گردشگر، به مقولات انسانی و فرهنگی با زاویه دید وسیع­ تری نگاه کنند تا روح نهفته در فرهنگ و آیین­ های فرهنگی برای نسل­ های بعد محفوظ بماند.

پوشش عشایر بختیاری؛ از چوقا تا جومه

گفت وگوی روزنامه "جهان‌صنعت"  با  "علیرضا رحیمی"  عکاس قوم‌نگار 

 نادر نینوایی  ـ اولین چیزی که با شنیدن نام اسکاتلند به ذهن می‌آید مردانی است که با دامن‌های چهارخانه و گشادشان در حال رقص و پایکوبی هستند. ژاپنی‌ها با لباس "کیمونو" و هندی‌ها نیز با لباس‌های "ساری" رنگارنگی که بر تن دارند و با رقص و آوازشان به یادمان می‌آیند. اغراق نیست اگر بگوییم لباس مهم‌ترین مشخصه فرهنگی ملت‌ها و اقوام مختلف است که در نگاه نخست به چشم می‌آید. لباس‌ها اما افزون بر زیبایی ظاهری‌شان داستانی را روایت می‌کنند، داستانی که گویای شاخصه‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ملت‌هاست. فلات ایران به سبب اقوام گوناگونی که بر پهنه آن زندگی می‌کنند در بردارنده طیف وسیعی از فرهنگ‌هاست که هر یک نوع پوشش متفاوت و منحصر‌به‌فردی دارند. یکی از مسحور کننده‌ترین لباس‌های اقوام ایرانی که راوی خاطرات تاریخی و فرهنگ ریشه‌دار ایران است مربوط به عشایر بختیاری است. لباس‌های رنگارنگ زنان بختیاری آدمی را به یاد تنوع اقوام و تکثر بشریت می‌اندازد و چوقا و تنبان و کلاه مردان بختیاری، جنگاوری و شجاعت را در ذهن متبادر می‌کند. در خصوص ریشه‌های تاریخی و فرهنگی لباس قوم بختیاری صحبت‌های زیادی مطرح شده است. در این شماره "جهان‌صنعت" پای صحبت‌های علیرضا رحیمی عکاسی که سال‌ها از کوچ عشایر عکاسی کرده نشسته‌ایم تا از خلال صحبت‌های او نگاهی دقیق‌تر به لباس عشایر بختیاری داشته باشیم.

 اهمیت لباس عشایر

لباس چیزی بیشتر از یک پوشش ساده است که ظاهر آدمی را آراسته و از او دربرابر سرما و گرما محافظت می‌کند. در خصوص اقوام و جوامع محلی اما این موضوع اهمیت مضاعف دارد. 

علیرضا رحیمی که بیش از دو دهه است در حوزه عکاسی مردم‌شناسی و ایلات و عشایر ایران فعالیت می‌کند و بارها در ییلاق و قشلاق با کوچ عشایر همگام شده در خصوص اهمیت لباس عشایر به "جهان‌صنعت" می‌گوید: واقعیت این است که لباس و پوشاک اقوام ایران به ویژه لباس زنان و دختران عشایری، اصلی‌ترین نماد قومی در ایلات مختلف کشور است که در طرح‌ها، رنگ‌ها و نقش‌های متنوع و از پارچه‌های مرغوب تهیه می‌شود و همخوانی این طرح‌ها و رنگ‌ها با طبیعت بسیار چشم‌نواز است. 

وی در خصوص ویژگی‌های لباس عشایر بختیاری خاطرنشان می‌کند: نوع پارچه، دوخت، تزئینات و زیورآلات زنان ایلیاتی دارای تنوع چشمگیری است و کارکردی چندگانه دارند و مواردی همچون پوشیدگی، راحتی و شادابی در آن لحاظ شده است. پارچه‌های زری و ابریشم، مخمل‌های رنگین، یراق‌های پهن، دامن‌های پرچین، سکه‌های قدیمی، منجوق و پولک‌دوزی نشان از ذوق و سلیقه و مهارت زنان عشایر بختیاری است. تمام این عوامل پوشاک زنان عشایری را به صورت مجموعه‌ای هماهنگ در آورده است که وقار خاصی به آنان می‌دهد. در مردان عشایری نیز، کسب منزلت اجتماعی بر اساس پوشاک و لباس وجود دارد و هر قطعه از لباس ممکن است بیانگر منزلت و جایگاه اجتماعی آنان در ایل یا طایفه باشد. 

این عکاس قوم‌نگار با اشاره به مشاهدات خود در بین عشایر می‌گوید: در دهه ۱۳۷۰ که عکاسی از ایلات و عشایر را آغاز کردم تمایل آنان برای پوشیدن لباس‌ها سنتی بیشتر از امروز بود اما امروزه گرایش به استفاده از لباس‌های سنتی در میان اقوام و طوایف کشور رو به کاهش است. البته این امر در زنان عشایری کمتر از مردان است و زنان و دختران ایلیاتی تمایل بیشتری در پوشیدن لباس‌های سنتی خود نسبت به مردان دارند، اما به هر ترتیب تحت تاثیر گسترش زندگی شهرنشینی و توسعه ابزارهای الکترونیکی به ویژه شبکه‌های اجتماعی، استفاده از لباس‌های سنتی و محلی در برخی از مناطق کشور، نسبت به گذشته کمرنگ‌تر شده است.


لباس مردان بختیاری

چوقا بالاپوش بدون آستینی است که همواره جزئی جدایی‌ناپذیر از لباس مردان عشایر بختیاری بوده است. چوقا یا چوخا، از پشم گوسفند بافته می‌شود و دارای نقوش و خطوط سیاه‌وسفید عمودی و موازی تنیده درهم است. گفته می‌شود دو رنگ متضاد سیاه‌وسفید "چوقا"، نماد خیر و شر است و غلبه نهایی خیر بر شر در آن ترسیم شده به‌ گونه‌ای که نقوش سیاه رو به‌پایین و نقوش سفید رو به‌بالا طراحی شده است. همچنین برخی بر این نظرند که نگاره و طرح "چوقا" الهام‌گرفته از معبد "زیگورات چغازنبیل" بزرگ‌ترین معبد عیلامیان است. بعضی نیز طرح "چوقا" را برگرفته از مقبره کوروش هخامنشی می‌دانند. 

رحیمی اما بر این نظر است که این وجه تسمیه‌ها فقط بر پایه حدث و گمان مطرح شده‌اند. وی در این خصوص ضمن اشاره به مستندی که پیش از سلطنت رضاشاه از کوچ عشایر بختیاری ساخته شده می‌گوید: اگر مستند قوم‌نگار علف ـ   Grassـ از مستندهای مردم‌شناسی مطرح جهان - ساخته "مریان کوپر" و "ارنست شودزاک" که در سال 1302 شمسی (1925 میلادی) ساخته شده را مشاهده کنید، متوجه می‌شوید در این فیلم پوشش مردان بختیاری در آن زمان شال و قبا بوده و "چوقا" به شکل امروزین آن بر تن مردان بختیاری دیده نمی‌شود. در صورتی که بر اساس تجربه عکاسی از ایلات و عشایر، اقوام به ویژه بختیاری‌ها نسبت به پوشیدن پوشاک سنتی خود به عنوان نماد هویتی و فرهنگی، در مقابل دوربین حساسیت ویژه‌ای دارند و معمولا بدون پوشش سنتی خود جلوی دوربین ظاهر نمی‌شوند. 

وی می‌افزاید: در اوایل سلطنت پهلوی اول برای یک‌دست کردن پوشاک ایرانیان به‌تقلید از اروپاییان، استفاده اقوام از پوشاک سنتی ممنوع اعلام شد. اما بعد از تبعید رضاشاه به جزیره موریس (۱۳۲۰ ش.)، اقوام ایرانی مجددا پوشاک سنتی خود را بر تن کردند. در این زمان لباس‌های تازه‌ای هم طراحی شد که احتمال دارد (فرضیه) "چوقا" به شکل امروزین آن در همین دوران به عنوان بالاپوش و نماد رسمی مردان بختیاری مورد استفاده قرار گرفته باشد. 

رحیمی ادامه می‌دهد: در مستندهای بعدی به ویژه مستند معروف قوم باد (people of the wind) که در سال 1976 درباره کوچ عشایر بختیاری توسط "آنتونی هوارث" و "دیوید کاف" ساخته شد، چوقا با طرح امروزین آن در بیشتر سکانس‌های فیلم بر تن مردان بختیاری دیده می‌شود. در هر صورت پوشاک هم به مانند سایر ملزومات بشری در طول تاریخ دچار تغییراتی می‌شود و اینکه پوششی از زمان‌های دور بدون تغییر مانده باشد و اینکه قدمت چوقا به دوران باستان می‌رسد، شاید چندان درست به نظر نیاید. البته در این خصوص متخصصان باید اظهار نظر کنند. 

رحیمی در خصوص شیوه بافت و کاربرد چوقا نیز می‌گوید: برای بافت چوقا از دارِ خوابیده استفاده می‌شود و تکنیک بافت آن مانند تکنیک بافت گلیم است با این تفاوت که نازک‌تر است. بافت چوقا به دلیل متراکم بودن و پشمی بودن، تا حدودی مانع نفوذ باران می‌شود. چوقا در تمامی فصول سال مورد استفاده قرار می‌گیرد. مردان بختیاری در تابستان در زیر چوقا پیراهن و در زمستان کت می‌پوشند. 

این عکاس قوم‌نگار در خصوص شلوار مشکی‌رنگی که مردان بختیاری می‌پوشند نیز با ذکر اینکه این شلوار دبیت نام دارد می‌گوید: پارچه این شلوار تولید شده در کارخانه دبیت انگلستان است. خصوصیت بارز و متمایز‌کننده این شلوار دمپای بسیار گشاد آن است به طوری که عرض دمپای این شلوار به ۵۰ سانتیمتر می‌رسد. پوشیدن شلوار دبیت با کت نیز مرسوم است. معمولا اگر شلوار دبیت را با کت بپوشند، یک دوال (کمربند چرمی) را محکم به کمر شلوار می‌بندند و اگر شلوار دبیت را همراه با چوقا به تن کنند، دوالی چرمی با پهنای کم روی کمر شلوار آویزان می‌کنند. بختیاری‌ها در انتخاب دوال حساسیت خاصی دارند، از دوال چرمی معروف به چرم بلغار بسیار تعریف می‌کنند و می‌پسندند. 

کلاه خسروی و گیوه ملکی کامل‌کننده پوشاک مردان بختیاری‌اند. کلاه خسروی عقب و جلو ندارد و از هر طرفی که روی سر گذاشته شود تفاوتی نمی‌کند و آن‌طور که رحیمی می‌گوید به نظر می‌رسد مردان بختیاری در شرایط روحی مختلف آن را به عقب، جلو، چپ و راست سر خم می‌کنند. گیوه ملکی نیز در واقع پاپوش مردان بختیاری است که البته امروزه کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد.


پوشاک زنان بختیاری

تن‌پوش زنان بختیاری پیراهنی است به نام "جومه" یا "جوه" که معمولا دو چاک در اطراف کمر دارد و بلندی آن تا زانوها می‌رسد. جومه پیراهنی آستین بلند و مچ‌دار است که نوع چاکدار و بدون چاک آن وجود دارد. بالاتنه و دامن جومه صاف و بدون چین است. معمولا جلیقه‌ای از جنس مخمل هم روی جومه پوشیده می‌شود که جلوه زیبایی به لباس زنان بختیاری می‌دهد. 

شلوار زنان بختیاری نیز قِری نام دارد. این شلوار در اصل دامنی است با چین‌های فراوان که نیم‌تنه پایین بدن را می‌پوشاند. در گذشته از پارچه مخمل استفاده می‌شد که بسیار جذاب ولی سنگین و گران بود ولی امروزه از پارچه‌های سبک‌تر و ارزان‌تر استفاده می‌شود. به علت سنگینی شلوار به جای کش، از بند یا طناب باریکی استفاده می‌کنند که در اصطلاح محلی به آن دُم شلوار می‌گویند. زنان، زیر شلوار قری یک زیرشلواری می‌پوشیدند که به آن پاکَش می‌گفتند. 

رحیمی در خصوص سایر لباس‌ها و زیورآلاتی که زنان بختیاری استفاده می‌کنند می‌گوید: لچک، کلاهی است که زنان بختیاری در زیر «مینا» -روسری بزرگ و مستطیل‌شکل از جنس حریر- استفاده می‌کنند و با سکه‌های قدیمی، مروارید، سنگ و پولک تزئین می‌شود. “لچک” دارای انواع گوناگون ریالی، سیخکی، و صدفی است که رایج‌ترین نوع آن لچک ریالی است که در آن از سکه‌های قدیمی استفاده می‌شود. 

نگاهی به تنوع و طیف گسترده رنگ‌های به کار رفته در لباس‌های زنان عشایر بختیاری به خوبی گویای تنوع جغرافیایی و محیطی مناطق کوچ آنهاست که در طراحی لباس از آن تاثیر پذیرفته‌اند. در واقع عشایر بختیاری با الهام از طبیعت کوهستانی و سرسبزی مناطق سفرشان نمودی زیبا از طبیعت ایران را در قامت لباس‌های سنتی‌شان روایت می‌کنند.

یک نفر در دَرَک بر دار شد

جرمش این نبود که اسرار هویدا می‌کرد!

 

تا به حال شده کسی به شما بگه "برو به دَرَک"؟  این اصطلاح، در فرهنگ عامیانه، به معنی ناسزا و نفرین و برای ابراز تنفر یا بی اعتنایی نسبت به چیزی یا انجام عملی استفاده می شه و عموما در حالتی از خشم و ناتوانایی در برقراری ارتباط با دیگران؛ میگیم "برو به دَرَک".

دَرَک، در لغت به معنای، در رسیدن، ملحق شدن، فرود آمدن و سرنگون شدن در عمق چیزی یا جایی و متضاد "دَرَج" به معنی بالا رفتن و صعود کردنه. "دَرَجات" اشاره به صعود به مقامات عالی و " دَرَکات" اشاره به نزول به مقامات پست دارند و به طبقات بهشت "دَرَجات" و به طبقات جهنم "دَرَکات" گفته می شه. در قرآن هم به دَرَک اشاره شده و به پایین ترین طبقه از طبقات جهنم و ته ته جهنم، دَرَک گفته میشه.

اما "دَرَک" در ایران، به معنای ته ته جهنم نیست. "دَرَک" که در زبان بلوچی به معنای سکونت در کنار دره به کار برده میشه، نام روستا و ساحلی منحصر بفرد در حاشیه دریای عمان، در بخش زَرآباد شهرستان کُنارک در 170 کیلومتری چابهار در جنوب غربی سیستان و بلوچستانه. 

در "دَرَک"، کویر و دریا در چشم اندازی که به غایت زیبا نقاشی شده، به هم می رسند و از فراز تپه های رَملی، درخشش و تلاقی موج های دریای نیلگون با موج های رَملی کویر، منظره ای خیال انگیز رو به چشمان هر بیننده ای هدیه می ده. انتخاب بین رها شدن در تپه های َرملی یا غوطه خوردن در آبی دریا در "دَرَک" سخت و دشواره. و چه غروب های سحرانگیز و چه شب های جادویی پرستاره ای. 

در لابلای این تصویر خیال انگیز، یک نفر که در آثار طبیعی ایران ثبت شده بود و نماد "دَرَک" محسوب می‌شد، ظاهرا به درجاتی رسیده بود که مستحق بر دار شدن بود. چندماه پیش از این هم به پای این نخل 40 ساله که دور از سایر درختان به "نخل تنها" شهرت داشت، گازوئیل ریخته شده بود.

طبق سرشماری سال 1395، تعداد 103 خانوار با جمعیت 449 نفر از مردم بلوچ در "روستای دَرَک" سکونت دارند. درحال حاضر، گردشگری در "دَرَک" نسبت به صیادی و کشاورزی که شغل اصلی مردم این روستاست، رونق بیشتری داره و گردشگرهای زیادی به این منطقه سفر می‌کنند و معاش بیشتر مردم از درآمد گردشگری تامین میشه. بین گردشگران مشهور شده برای هم آرزو می کنند به "دَرَک" برند؛ منم هم همین آرزو رو می کنم. ظاهرا جرم این نفرِ نگون بختِ از ته بریده شده هم این بوده که به تنهایی قد برافراشته بود و با گردشگرهایی با پوشش خارج از عرفِ مردم منطقه، عکس یادگاری می گرفت. 

عده ای، شبانه نخل بی گناه رو از ته بریدند و به خیال خام خود جان این نفرِ تنها رو گرفتند. اما مردم بومی و ریشه دار منطقه که از به خاک و خون کشیده شدن و بر دار شدن این نفر سخت متاثر شده بودند، نخل تنهای دیگه ای رو جایگزین کردند تا نماد گردشگری "دَرَک" همچنان به حیاتش ادامه بده. 

جایی نوشته شده بود احترام به فرهنگ بومی و محلی، از اصول ابتدایی گردشگری محسوب میشه، ظاهرا این موضوع در "دَرَک" توسط گردشگرها چندان رعایت نمیشه. جای دیگه ای هم از زبان کشاورزان و نخل کاران می خوندم؛ نخل های سواحل مکران، درخت زندگیند و بریدن و قتل عمدِ یک نفر نخل، عین ریختنِ خون و قتل عمدِ یک نفر انسانه.


عکس از :علیرضا رحیمی ـ  نوروز 1396

مه‌لقای جنت ­رودبار


من عکس‌ رو چیدمان نمی‌کنم، چیدمان‌‌ به من میگه از من عکس بگیر.

 

بعد از نیم‌خوابی ظهرانه، کمی که نورِ خورشید ملایم‌تر شد، شال‌و‌کلاه کردم تا چرخی تو بخشِ بالایی جنت‌رودبار بزنم. بخشِ پایی­ن رو از سپیده دم که مه کم کم بالا می ­رفت، حسابی زیرو رو کرده بودم. بهشتی تماشایی در دلِ کوه‌های جنگلیِ رشته کوه البرز در دشت و دره ای سرسبز و پرطراوت. رود "چالکرود" که از وسطِ اون می‌گذشت و رقص گُل گاوزبون ها، در مه‌ای جادویی، تصاویری رویایی و سحرانگیز از این روستای گردشگری در ۶۰ کیلومتری رامسر رو به چشمام هدیه می‌داد. آرامش، بی داد می کرد، حتی عوعو گاه ­و بی­گاهِ سگها هم سکوت این آرامش ­رو نمی ­شکست.

 

در یکی از پستی‌ و بلندی‌های روستا، زمزمه‌ای حُزن‌انگیز از ترانه ای محلی توجه‌‌ام رو جلب کرد‌. مه‌لقا روی پله‌های چوبی ورودی کلبه ­ش نشسته بود و انگار داشت برای دمپایی‌ها جوراب می‌بافت. سلام مادر. برای کی جوراب می‌بافی مادر؟ گفت: برای هرکسی که زمستون بخواد پاهاشو گرم نگه‌داره. گفتم منم میخام پاهامو گرم نگه‌دارم. رفت از توی خونه یه ­جُفت جوراب کانوایی سبز آورد و گفت: اینارو امروز صبح بافتم. این جوراب­ هارو به گردشگرا می‌فروشم اما تو عکاسی، بهت هدیه می ­دم.

 

هرچی اصرار کردم، ریالی ازم نگرفت. تشکر کردم و اجازه گرفتم از دمپایی‌های بچه‌ها و نوه‌هاش که پایین پله ها جُفت شده بود عکاسی کنم. موقع خداحافظی پرسیدم چرا از من پول جوراب ­هارو نمی­ گیری مادر؟ گفت: گردشگرا برای این سفر می ­کنن که پول خرج‌ کنن، تو که گردشگر نیستی.

 

 همین‌طور که از کلبه دور می‌شدم، نسیمی دل انگیز، دلبرانه شروع به وزیدن کرد و عطرِ خوشِ گُل­ گاوزبون­ ها­رو رایگان به ریه ­هام بخشید. مردی سوار بر اسب‌ با داسی به­ دست و یک بغل علفِ تازه از کنارم رد شد. از روبرو چندتایی ماده گاو با پستون های پراز شیر، نم­ نمک علف‌های کنارِ جاده خاکی روستارو مزمزه می‌کردند و به سمت خونه‌هاشون می‌رفتند. تو هیاهوی بع‌بع بره‌ها که از خونه‌ها بلند شده بود و انتظار مادراشونو می‌کشیدند تا از چرا برگردند، زمزمه مه‌لقا در سفیدی مه محو شد و صدایِ اذان از بلندگویِ تنها مسجدِ روستا که مناره ­های طلاییش تو سبزی درخت­ های جنگل خودنمایی می کرد، به کوهستان فضایی معنوی بخشید. هوا دیگه گرگ و میش شده بود و گرمی روز تو این منطقه ییلاقی و کوهستانی، کم­ کم رو به ­سردی می ­رفت. جوراب­ های پشمین‌رو به پام کردم و با این فکر که از نگاهِ مه‌‌لقا فرقِ بین سفرِ عکاس با سفرِ گردشگر چی بود، از مسجد خارج شدم.

 

به­ جز پاهام، سرما تو تمام بدنم پیچیده بود. تو چایخونه ده، کنار شومینه، یه قوریِ چینی گُل­ گاوزبون ‌نوشیدم و زیرِ بارون و مه، راهی اقامتگاهم شدم. طراوتِ خاکِ بارون‌خورده و اکسیژنِ خالص، بدون هیچ مانعی وارد ریه­ هام می ­شد. مه و قطره های بارون، زیر نور چراغ ­های برق که ردیف ردیف راه رو نشونم می دادن، تصویری فراموش نشدنی خلق کرده بودن، نفس عمیقی کشیدم و ترانه محلی مه‌لقارو با خودم زمزمه کردم و در دلِ شب، در میان ابر و مه و بخاری که از دهانم خارج می شد، ناپدید شدم. 

 

هیزار سالَ خنده

می لبَ سر بخوشکسته نهاَ

هیزار سالَ ناجه

می دیلَ میان.

هزار سال خنده

بر لبم خشکیده

هزار سال آرزو

در دلم.