ایل جلالی
داستان های مختلفی در خصوص ایل جلالی روایت شده است اما آنچه مسلم است، این ایل از ایلات بزرگ کرد ایران در استان آذربایجان غربی و جزء ده ایل بزرگ ایران بشمار می آید که طوایف آن در شمال این استان و در شهرستان های ماکو، چالدران و خوی زندگی می کنند.
در منابع تاریخی آمده است که، بخشی از ایل جلالی در زمان حکومت پهلوی اول به شهرهای قزوین، کرج و شهرهای دیگر تبعید شدند که از قرار معلوم از ۵۰۰۰ خانوار تبعیدی این ایل از ماکو به قزوین، تنها ۵۰۰ نفر(پس از تبعید رضا شاه به جزیره موریس در شهریور 1320) به موطن اصلی خویش بازگشته اند. امروزه بیشتر اعضای ایل جلالی یکجانشین شده و در شهرهای ارومیه، خوی، ماکو، چالدران، پلدشت و شوط ساکن شدهاند.
ایل جلالی به عنوان بزرگترین ایل منطقه آذربایجان غربی، حدود 48/2 درصد از خانوارهای کوچنده این استان را شامل می شود. این ایل از ده طایفه، ۵۹ باو، و ۲۴۷ اوبه تشکیل شده است.
در خصوص وجه تسمیه ایل جلالی در برخی از منابع آمده است که به دلیل مبارزات سخت و طولانی که با نیرو های عثمانی داشته اند، به ایل جلالی (باشکوه و عظمت) مشهور شده اند. بنا به روایتی دیگر، این ایل به دلیل داشتن جمعیت زیاد و گستردگی طوایف به نام "ایل جلالی" معروف شده است.
بر اساس روایت خود عشایر؛ نام بنیانگذار ایل جلالی "جلال" بوده است که همزمان با دوران سلطنت شاه عباس صفوی و برای دفاع از مرزهای غربی کشور در مقابل تهاجم دولت های مهاجم به ویژه دولت عثمانی، در این مناطق مستقر شده اند.
در تقسیمات و سلسله مراتب ایلی ایل جلالی، به ترتیب ایل، طایفه، باو، اوبه و خانوار قرار دارند. در ساختار ایلی ایل جلالی، قدرت مرکزی از آن رئیس ایل است که بصورت موروثی انتقال پیدا می کند. بعد از رئیس ایل "رئیس طایفه" قدرت مندترین فرد در سلسله مراتب ایلی ایل جلالی است. هر طایفه نیز از به نوبه خود از چند "باو" تشکیل میشود که در راس هر "باو" یک ریش سفید قرار دارد و به هنگام ضرورت مورد مشورت قرار میگیرد. تشکیلات کوچکتر از "باو" ، "اوبه" است که "سر اوبه" هدایت آن را برعهده دارد.
در گذشته قدرت مرکزی ایل از اهمیت خاصی برخوردار بود به گونه ای که حیات و ممات ایل در گرو تصمیمات وی قرار داشت؛ اما هر چه طوایف گسترده تر و اوبهها فراوانتر میشدند به همان اندازه از حیطه قدرت مرکزی در راس هرم کاسته و بر قدرت روسای طایفه ها افزوده میشده است.
عشایر ایل جلالی به دلیل درگیری و جنگ با قوای قزاق که در دامنه کوه های آرارات(قیام احسان نوری پاشا) روی داد و منجر به شکست ایل جلالی گردید، برای مدتی به شهرهایی همچون قزوین، کرج، مشکین شهر و میانه تبعید شدند که پس از تبعید رضاخان به جزیره موریس، تعدادی از آنان مجددا به سرزمین خود بازگشتند و تعداد زیادی هم در همان مناطق سکونت گزیدند.
مناطق قشلاقی ایل جلالی با متوسط ارتفاع 1200 متر، در شمال و شمال غربی شهرستان ماکو در دشت های حاشیه رودخانه ارس و مناطق ییلاقی آنان نیز با متوسط ارتفاع 3000 متر، در ارتفاعات جنوب غربی شهرستان ماکو در منطقه سیه چشمه و آواجیق قرار دارد که فاصله ییلاق تا قشلاق این ایل به طور متوسط 70 کیلومتر است.
طوایف مختلف ایل جلالی که یکجانشین نشده اند، از اواسط فروردین ماه مناطق قشلاقی خود را ترک کرده و به مراتع میانبند کوچ می کنند و تا اوایل تیر ماه در چادرهایی که در این مناطق برپا می شود، سپری می کنند. پس از این مدت، به سمت مناطق ییلاقی خود حرکت کرده و تا اواخر شهریور در آنجا ساکن می شوند و با سرد شدن هوا و کم شدن علوفه در مناطق ییلاقی، مجددا به مناطق قشلاقی خود باز می گردند.
زبان و گویش ایل جلالی، کردی کرمانجی است و طوایف ده گانه آن عبارتند از: قزلباش، خلیکانلو، مصرکانلو، جنیکانلو، اوتایلو، علی محولی، حسوخلف، بلخکانلو، ساکان و قندکانلو.
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
بختیاری ها بزرگترین ایل در ایران هستند که در محدوده جغرافیایی جنوب و مرکز ایران و عمدتا در شمال و شرق استان خوزستان، و استان های چهارمحال و بختیاری، اصفهان و بخشی از استان های لرستان و کهگیلویه و بویراحمد سکونت دارند.
بختیاری ها در طول تاریخ پرفراز و فرود خود، نقش به سزایی در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور بویژه در زمان انقلاب مشروطه ایفا کرده اند. در گذشته ای نه چندان دور، توزیع قدرت در سلسله مراتب ایلی بختیاری ها از سطوح و لایه های مختلفی تشکیل شده بود که امروزه بخشی از آن هنوز در میان طوایف بختیاری برقرار است. این ساختار که از کوچکترین جزء یعنی خانوار یا بُهُون (سیاه چادر) تا بزرگترین آن یعنی شاخه (لنگ) را در بر می گرفت؛ خود به خود باعث تفرق و پراکندگی قدرت در این ایل بزرگ می شد و تنها هنگامی که همه اجزاء با یکدیگر متحد و یکپارچه می شدند، تشکیل ایل یا اتحادیه ایلی را می دادند.
در گذشته، توزیع قدرت سیاسی و اجتماعی در بختیاری ها با تقسیمات درون سازمانی این ایل متناسب بود. در راس ایل، خوانین با اختیارات نامحدود قرار داشتند، و در راس طایفه ها، کلانتران و در راس تیره ها، کدخدایان و بعد از آن ریش سفیدان و معتمدین قرار می گرفتند. با متمرکز شدن قدرت در دولت مرکزی بویژه در زمان پهلوی اول و سرکوب عشایر و گسترش شهرنشینی، به تدریج از قدرت خوانین کاسته و ساختار سیاسی بختیاری ها بویژه در سطوح بالای هرم ایلی دچار تغییرات و دگرگونی هایی شد و کم کم خوانین، کلانتران و کدخدایان در ساختار قدرت ایلی جایگاه خود را از دست داده و حذف شدند.
اگر چه حاکمیت خوانین و وابستگی به روسای طوایف، زندگی کوچ نشینی وابسته به چراگاه و مرتع، اقتصاد معیشتی متکی بر دامداری، وحدت قبیله ای و عصبیت قومی، همبستگی های سببی و نسبی، و نظام خویشاوندی مرد سالاری از مشترکات ایلات و عشایر است اما ایل بختیاری به لحاظ ساختار اجتماعی ایلی، وجوه تمایز و تفاوت هایی با سایر ایلات و عشایر ایران دارد.
در مجموع، ساختار ایلی بختیاری ها از یک بُهُون یا سیاه چادر(خانوار) آغاز و تا ایل گسترش می یابد. رده بندی ساختار ایلی در این ایل بزرگ به شکل زیر است :
ایل ـ شاخه ـ باب ـ طایفه ـ تیره ـ تش ـ اولاد ـ خانوار (مال)
خانوار(مال): خانوار کوچکترین واحد در تقسیمات ایلی بختیاری ها به شمار می آید که سر پناهی(سیاه چادر ـ بُهُون) مستقل دارند و به آن مال نیز گفته می شود.
اولاد(کُربَو): هر سه تا دوازده خانوار(مال) یا بیشتر، اولاد خوانده میشود که در گویش محلی به آن کُربَو (پسر و پدر) نیز می گویند. افراد اولاد ساکن در یک منطقه و یا روستا هستند و هدایت و سرپرستی اولاد را فردی "معتمد" از همان اولاد بر عهده دارد.
تَش: مجموع چند اولاد، تَش نامیده میشود و خانوارهای یک تَش همه خویشاوند نزدیک بوده و دارای نیایی مشترک هستند و سرپرستی آن را فرد کاردان و با تجربه ای از همان تش بر عهده دارد که به "ریشسفید" مشهور است.
تیره: در طوایف بختیاری، مجموع چند تَش، واحد بزرگتری به نام تیره را تشکیل می دهند. در گذشته در راس هر تیره فردی قرار داشت که "کدخدا" نامیده می شد.
طایفه: از ترکیب تیرهها، طایفه بوجود میآید که افراد یک طایفه به نوعی با یکدیگر نسبت خانوادگی اصلی و فرعی دارند. در گذشته در راس هر طایفه "کلانتر" قرار داشت که از طرف ایلخان به این سمت گماشته می شد.
باب: در ساختار ایلی بختیاری ها، از ترکیب چند طایفه، واحد بزرگتری به نام باب (بلوک) تشکیل می شود. به عبارتی باب از اتحاد چندین طایفه همسایه با هم در یک محدوده جغرافیایی مشخص تشکیل می شود. از اینرو باب، پسوندی است که بیشتر مفهوم پیوستگی و همبستگی طایفهها را میرساند و بین طوایف یک باب هیچ گونه نسبت خویشاوندی وجود ندارد.
شاخه: از تجمیع چند باب با هم، شاخه تشکیل می شود و در مجموع ایل بختیاری دارای دو شاخه بزرگ و اصلی با نام های "چهارلنگ بختیاری" و "هفتلنگ بختیاری" است. شاخه هفتلنگ از ۴ باب (رده) تشکیل شده است که عبارتند از بابادی، بهداروند، دورکی و دیناری و شاخه چهارلنگ نیز از ۵ باب تشکیل شده است که شامل محمدصالح، زلکی، موگویی، میوند و کیانرسی میباشند.
ایل: ایل بالاترین رده ایلی در بختیاری ها است که در گذشته در راس آن ایلخان و خوانین قرار داشتند که از طرف حکومت مرکزی تعیین می شدند.
استفاده از مطالب وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
تیره :
در ساختار اجتماعی عشایر ایران، تیره از مجموع چند رده و واحد کوچکتر از خود مانند تش، بُنکو، گوبک، دودمان، اوبا و ... تشکیل میشود که واحدی کوچکتر از طایفه و رکن اصلی طایفه و ایل به شمار می آید.
غالبا از ترکیب چند تیره، طایفه بوجود می آید. اساس تیره مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی واقعی و اصل و نسبی از خط صلبی (پدری) است که همبستگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و دفاع از منافع افراد عضو را بر عهده دارد.
در گذشته در راس تیره ها کدخدا حضور داشت که از طرف کلانتران و با هماهنگی ایلخان، انتخاب و منصوب می شد اما امروزه کدخداها نیز همچون کلانترها به دلیل فروپاشی و تغییرات گسترده در ساختار ایلی، کارکرد خود را از دست داده و دیگر این واژه در ایلات و عشایر محلی از اعراب ندارد.
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
طایفه :
طایفه (طائفه) مونث طایف (طائف)، در لغت به معنای گروه، دسته، جماعت، پاره ای ازچیزی، جماعتی از مردم که آداب یا مذهب مشترک دارند، و بستگان و کسان آورده شده است که جمع آن، طایفات (طائفات) یا طوایف (طوائف) است.
طایفه مشخص ترین و مهتمرین رده در سلسه مراتب ایلی و ساختار اجتماعی و سیاسی عشایر را تشکیل می دهد که از چندین تیره تشکیل می شود.
طوایف در سلسله مراتب سازمان اجتماعی عشایر ایران، بین ایل و تیره قرار میگیرند، اما طوایفی نیز وجود دارند که به هیچ ایلی وابسته نیستند و از این حیث "طایفه مستقل" نامیده میشوند.
اعضای طایفه، غالبا با هم پیوند خویشاوندی دارند و در چند یا چندین نسل، نسبا و سببا به نیای مشترکی میرسند و خود را به صورت حقیقی یا اساطیری منتسب به آن میدانند.
در طوایف مختلف، اعضا در دفاع و جلوگیری از تضییع حقوق طایفه سهیم هستند و طایفه نیز مسئولیت مشترکی برای حفظ حقوق اعضای خود بر عهده دارد.
در ساختار ایلی ایران، سرپرستی طوایف بر عهده کلانترها بوده است که توسط ایلخان (سرپرست ایل) تعیین و منصوب میشدند. کلانترها هماهنگ کننده سیاست ها و برنامه های ایل در طایفه های تحت رهبری خود بودند.
امروزه به دلیل فروپاشی و تغییرات گسترده در ساختار ایلی، عنوان کلانتر کاربرد خود را از دست داده است و دیگر نشانی از کلانتران که توسط ایلخانان منصوب می شدند، نیست.
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.
ایل :
در پست قبلی آورده شد که؛ کهن ترین سندی که واژه ایل در آن به کار رفته متعلق به ترک های سلجوقی است (دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ج 10، ص 698). مؤلف جامع التواریخ، ایل را به معنای "مطیع و فرمانبردار" به صورت ترکیبی "ایل کردن"(مطیع کردن) و "ایل شدن"(مطیع و فرمانبردار شدن) به کار برده است (همدانی،1362:ج1، 247-245).
در دوره ایلخانان عنوان "ایل خان" برای فرمانروایان مغول در ایران به کار می رفته است و ایلات به معنای جماعتی از مردم کوچنده و نیمه کوچنده، با ساختار اجتماعی و سیاسی خاص در زبان فارسی کاربرد یافت (دایره المعارف بزرگ اسلامی ، ج 10: 698و699).
و اینک ادامه ماجرا :
ایل واژه ای ترکی مغولی است که در فرهنگ های لغت به معنای دوست، موافق، یار، همراه، و همچنین رام و مطیع، و ولایت و قبیله و طایفه آمده است و عموما به گروه و جماعتی منسجم از مردم چادرنشین و عشایر اطلاق می شود.
در متون فارسی، واژه ایل با واژه های قبیله، قوم، عشیره، طایفه، اویماق، خاندان و دودمان غالبا هم معنی و مترادف هم آورده شده اند. البته برخی از این کلمات را نمی توان هموزن و مترادف ایل بکار برد مثل کلمه قوم که حوزه گسترده تری را در بر می گیرد.
در تعریف ایل آورده شده است، ایل یک واحد سیاسی و اجتماعی است که از اتحاد چند طایفه با حوزه فرهنگی، آداب و رسوم و تاریخ مشترک تشکیل می شود و معمولأ وجود نیا، سرزمین و منافع مشترک، توزیع متعادل مرتع و چراگاه، ایجاد انسجام درونی در مقابل جوامع همسایه و حفظ و بقای قدرت در بین این چند طایفه، زمینه ساز شکل گیری ایل است.
به عبارت دیگر، ایل اتحادیه ای سیاسی متشکل از طوایف و تیره های مختلف عشایری است که با اتکا به وابستگی های خویشاوندی و همخونی(نسبی،سببی و آرمانی)، و بنا به مصالح و ضرورتهای سیاسی و اجتماعی در برهه ای از زمان و در سرزمینی مشترک که دارای قلمرو ایلی مشخصی نیز هستند، با هم متحد شده و تشکیل یک واحد ایلی را می دهند و رهبری و مدیریت آن بر عهده ایلخان است.
دکتر نادر افشار نادری، مردمشناس ایرانی، سه عامل زیر را به عنوان عناصر اصلی تعریف "ایل" بیان داشته است:
1 ـ وجود ساختار ایلی؛ تقسیم ایل به طایفه، تیره و واحدهای اجتماعی کوچک تر.
2 ـ باور اعضای ایل که به این ساخت و نظام ایلی تعلق دارند.
3 ـ وجود سرزمین مشترک.
در شناخت ایلات و عشایر ایران باید سه عنصر و شاخص اساسی زیر را مد نظر داشت:
1- عنصر قبیلهای، به مثابه "سازمان اجتماعی" ایلات و عشایر.
2- عنصر کوچنشینی، به مثابه "شیوه زیست" ایلات و عشایر.
3- عنصر دامداری، به مثابه "شیوه معاش" ایلات و عشایر.
بر این اساس، ایل جمعیتی است که سازمان اجتماعی آن عشایری و قبیله ای، شیوه زیست آن کوچنشینی (کوچنشینی کامل یا نیمه کوچنشینی) و شیوه معاش و اقتصاد آن متکی بر دامداری است. این جمعیت یک واحد مستقل اجتماعی و سیاسی را تشکیل می دهند که دارای فرهنگ، تاریخ و سرزمین جغرافیایی مشترک هستند.
عضویت در ایل مستلزم پیوند تباری است و اعضای ایل دارای "احساس تعلق به ایل" (به تعبیر دکتر افشار نادری) و یا "عصبیت" (به تعبیر ابنخلدون) هستند. این روانشناسی مردم ایلیاتی را "عرق ایلی" می نامند. شود.
اگرچه امروزه تحولات سیاسی و اقتصادی، یکجانشینی و اسکان، و مهاجرت به شهرها و روستاها، بنیان های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایلات و عشایر را دگرگون کرده است به طوری که سلسه مراتب و ساختار ایلی نسبت به گذشته کمرنگ و تا حدود زیادی دچار فروپاشی شده است، اما همچنان در رده های پایین هرم ساختار ایلی، مناسبات اجتماعی ایلی برقرار است.
بر اساس آخرین سرشماری عشایر کوچنده کشور که در تیرماه 1387 توسط مرکز آمار ایران انجام شده است، تعداد ایل های کشور 104 ایل و 552 طایفه مستقل اعلام شده است.
از ایل ها بزرگ و مشهور ایران می توان به ایل های "قشقایی"، "بختیاری"، "شاهسون"، "جلالی"، " بویراحمد"، "کلهر"، "زعفرانلو"، "خمسه"، "سنگسری، "ممیوند"، "بهمئی"، "افشار" و ... اشاره کرد.
استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است.